آسمان و جهان
(ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) ؛ ج3 ؛ ص126
ابواب فرشتگان 48 صفحه
آسمان و جهان
(ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) ؛ ج3 ؛ ص126
ابواب فرشتگان 48 صفحه
----------------------------------------------------------------------------------------------------
کتابنامه :
نام کتاب: آسمان و جهان( ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)
پدیدآور: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى- مترجم: کمره اى، محمد باقر
تاریخ وفات پدیدآور: 1110 ه. ق موضوع: طب روایى
زبان: فارسى تعداد جلد: 10 ناشر: اسلامیه مکان چاپ: تهران
سال چاپ: 1351 ه. ش نوبت چاپ: اول
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
باب
بیست و سوم حقیقت فرشتهها، صفات و شئون و اطوار آنها
آیات
قرآن: در این باره
1-
البقره (آیه 30- 34) و چون که پروردگارت بفرشتهها گفت: راستى من در زمین جاىگزین
گذارم تا آخر آیات.
67-
68- بگو هر که دشمن جبرئیل است راستش او است که بفرمان خدایش آن را بدل تو اندازد
مصدّق آنچه پیش تو است و رهبر و مژده براى مؤمنان* هر که دشمن خدا و فرشتهها و
فرستادههاى او است و جبرئیل و میکائیل راستش خدا دشمن کافرانست، 248- بر
مىدارندش فرشتهها.
2-
آل عمران (18) گواه است خدا که نیست شایسته پرستش جز او، و هم فرشتهها و صاحبان
دانش.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 127
و فرمود: و فریادش زدند
فرشتهها و او ایستاده بود نماز میخواند در محراب (39).
و
فرموده: چون فرشتهها گفتند اى مریم (الآیة) (42).
و
فرمود: چون فرشتهها گفتند اى مریم راستى خدایت مژده دهد (الآیة) (45).
3-
الانعام (8- 9) گفتند چرا فرشته بر او فرو نشود اگر فرشته بر او فرو آریم کار
بگذرد و مهلت ندارند و اگرش فرشته سازیم بایدش مردى پردازیم بپوشانیمش آنچه
میپوشند.
و
فرمود: و او است قاهر بالاى بندههایش و فرستد بر شما نگهبانانى تا چون مرگ یکى از
شما رسد فرستادههاى ما او را جان گیرند و کوتاه نیایند (61).
و
فرمود: اگر بینى چون که ستمکاران در فشار مرگند و فرشتهها دستها دراز کرده که جان
بدهید امروز سزا کشید عذاب خوارکننده بدان چه ناسزا بخدا گفتید و از آیاتش تکبر
ورزیدید (93).
و
فرمود: آیا انتظارى دارند جز اینکه فرشتهها نزد آنها آیند (158).
4-
الانفال (9- 12) من شما را ردیف آدم بهزار فرشته کمک کار- تا فرماید- چون که وحى
کرد پروردگارت بفرشته که من با شمایم، بر جا دارید آنان که گرویدند.
5-
الرعد (11) پىگیرها دارد از پیش و پس خود که بفرمان خدا نگهش دارند.
و
فرمود: و تسبیح گوید رعد بحمدش و فرشتهها از ترسش.
6-
الحجر (8) ما نفرستادیم فرشتهها را جز براستى و مهلت ندارند در این هنگام.
و
فرمود: آگاهشان کن از مهمانان ابراهیم که بر او درآمدند و گفتند:
درود
بر تو (تا آخر داستان) 51- 60.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 128
7- الاسراء (15) بگو اگر در
زمین فرشته بودند بآرامى راه میرفتند البته میفرستادیم بر آنها فرشتهاى را رسول.
8-
مریم (17) فرستادیم باو روح خود را و مجسّم شد برایش آدمى درست.
9-
الحج (75) خدا بگزیند از فرشتهها رسولانى و از مردم.
10-
الفرقان (21- 24) روزى که بینند فرشتهها را مژدهاى نیست در آن روز براى بدکاران-
تا فرماید- و روزى که شکافد آسمان به ابر تیره و فرو شوند فرشتهها پیاپى.
11-
الاحزاب (9) پس فرستادیم بر آنها بادى و سپاهانى که نمىدیدند آنها را.
12-
سبا (40 و 41) و روزى که همه را فراهم آرد سپس بفرشتهها گوید آیا اینان شما را
پرستیدند، گویند: منزهى تو سرپرست مائى در برابر آنها بلکه پرى پرستیدند و
بیشترشان بدان گرویدند.
13-
فاطر (1) سازنده فرشتهها است رسول پرها دارند دو، دو سه سه چهار چهار فزاید بخلق
هر چه خواهد راستى که خدا بهر چیز توانا است.
14-
الصافات (1- 3) سوگند به صف کشندهها صف کشیدنى، و زجرکنندگان که سپس یاد خدا را
تلاوت کنند.
و
فرمود: از آنها بپرس آیا پروردگارت را دخترانست و آنها را پسران (149- 166) 15-
الزمر (75) ببینى فرشتهها را فراگیرد گرد عرش تسبیح گویند به سپاس پروردگارشان.
16-
السجده (30- 32) آنان که گفتند پروردگار ما خدا است و پایدار ماندند فرو شوند
برشان فرشتهها نترسید و اندوه مخورید و مژده گیرید به بهشتى که نوید دارید و
مائیم دوستانتان در دنیا و آخرت و شما راست در آن هر چه دلخواهتان باشد و هر آنچه
بطلبید* پذیرائى از آمرزنده مهربان.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 129
و فرمود: اگر سر بزرگى کنند،
آنان که نزد پروردگارتند بتسبیحش گویند شب و روز و ملالت ندارند (38).
17-
حمعسق (5) فرشتهها تسبیح گویند بسپاس پروردگارشان و آمرزشخواهند براى کسانى که در
زمینند.
18-
الزخرف (15- 19) و ساختند برایش از بندههایش جزئى راستى آدمى ناسپاس روشنى است-
تا گوید- فرشتهها را که بندههاى خدایند ماده سازند تا آخر آیه.
و
فرمود: اگر خواهیم بجاى شما فرشته در زمین جانشین شما سازیم (60).
19-
الذاریات (84) فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً.
20-
الحاقه (17) و فرشته بر اطراف آنست.
21-
المعارج (4) برآیند فرشتهها و روح بسویش در روزى که اندازهاش پنجاه هزار سال
است.
22-
المدثر (30- 31) بر آن نوزده باشند، یاران دوزخ را ننمودیم جز فرشتهها و شمارشان
را نساختیم جز آزمایش کافران.
23-
المرسلات (1- 6) وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً- تا آیه ششم.
24-
النبأ (38) روزى که روح و فرشتهها در صف ایستند، سخن نگوید جز کسى که خدایش فرمان
دهد و درست گوید.
25-
النازعات (1- 5) وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً.
26-
عبس (16) بدست فرستادهها ..
تفسیر
:
«و چون پروردگارت گفت» تفسیرش در مجلّد پنجم گذشت، این آیات بر حالات بسیارى از
فرشتهها دلالت دارند «بگو هر که دشمن جبرئیل است» طبرسى در (ج 1 ص 167) تفسیرش
گفته: روایت است که ابن صوریا و گروهى از یهود فدک نزد پیغمبر صلى اللَّه علیه و
آله آمدند و چند مسأله پرسیدند و بآنها پاسخ داد، ابن صوریا گفت، یکى مانده اگر
پاسخ گفتى بتو بگروم و از تو پیروى کنم، چه فرشتهایست که آنچه خدا فرو فرستد
برایت مىآورد؟ فرمود: جبرئیل، ابن صوریا گفت: او دشمن ما است کار زار و سختى و
جنگ فرود آورد، میکائیل است که آسانى و
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 130
فراوانى آورد، اگر میکائیل
نزد تو آمدى ما بتو گرویدیم و خدا این آیه را فرستاد «او است که آن را بدل تو
اندازد بفرمان خدا» نه از پیش خودش، و آن را بدلش وابست چون پس از فرود آن را حفظ
میکرد و مىفهمید.
«باذن
اللَّه» یعنى بفرمان خدا و گفتهاند: یعنى بدانش یا باعلام خدا باو «مصدق هر آنچه
برابر او است» از کتابها و موافق آنها «هدایت و بشارت براى مؤمنان» که جنگ و سخت
گرفتن بر کافران در آنست که آن هدایت و مژده بمؤمنانست «هر که دشمن خدا و
فرشتههایش و رسولانش باشد» دشمنى با خدا انجام مخالفت و نافرمانیست و گفتهاند:
دشمنى با دوستان او است «جبرئیل و میکائیل» را باز گفت براى فضل آنها و براى آنکه
یهود نام آنها را برده بودند «خدا دشمن کافرانست» نگفت دشمن آنها است براى آنکه
رواست ایمان آرند و دوست شوند (پایان).
میگویم:
تعبیر بکافران از آنها بیان اینست که همین اظهار دشمنى هم کفر است و آیه دلیل است
که دوستى فرشتهها واجب و دشمنى آنها کفر است «و گویند چرا فرشته بدو نیاید»
طبرسى- ره- در (ج 4 ص 276) مجمع گفته: یعنى تا ما او را دیدار کنیم و باور داریم
«و اگر فرو آوریم فرشتهاى» موافق پیشنهادشان باز ایمان نیاورند و باید ریشه کن
شوند و اینست معنى قول او «کار بگذرد و مهلت نیابند»، و گفتهاند: یعنى اگر
فرشتهاى بصورت خود آید قیامت برپا شود یا هلاکت بایست گردد.
«و
اگرش فرشته سازیم» رسول را تا گواهى دهد برسالت چنانچه خواهند «بایدش او را مردى
نمائیم» چون نمىتوانند فرشته را بصورت خودش بنگرند زیرا دیده آدمى از دیدن فرشته
خیره شود جز اینکه بصورت جسمانى تاریک مجسم گردد و براى همین است که فرشتهها
بصورت آدمى به پیغمبران فرو شوند و جبرئیل بصورت دحیه کلبى نزد پیغمبر صلى اللَّه
علیه و آله مىآمد و همچنین خصمانى که از دیوار محراب نزد داود آمدند، و فرشتگانى
که نزد ابراهیم و لوط آمدند بصورت مهمانان آدمى بودند.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 131
لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما
یَلْبِسُونَ زجاج گفته: ناتوانان خود را
باشتباه میانداختند در کار پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم و میگفتند این هم
یک آدمى است مانند شماها و خدا فرمود: اگر بشر صورتى هم از فرشتهها آید همین
اشتباه را دارند، و گفتهاند اگر فرشته هم آید جز با اندیشه او را نشناسند ولى
نیندیشند و در اشتباه خود بمانند، و اشتباه را بخود نسبت داد چون بنزول او فرشتهها
را محقق شود.
و
در (جزء 4 ص 313) گفته: در تفسیر وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ
حَفَظَةً یعنى بفرستد بشما فرشتهها که دیدهبان کارهاتان باشند و آنها را
بشمارند و بنویسند، و این لطفى است به بندهها چون بدانند که از پاسبانى گواه
دارند و از گناه باز ایستند «توفته» یعنى جان او را بگیرند «رسلنا» یعنى یاوران
ملک الموت، از ابن عباس و جز او گفتهاند بفرمان او میگیرند و از این رو جان ستانى
را در آیه دیگر «بگو جان شما را ملک الموت ستاند» باو وابسته.
بیضاوى
در (ج 1 ص 391) تفسیرش در قول خدا سبحانه گفته «و اگر بنگرى گاهى را که ستمکاران
در فشارهاى مرگند» یعنى در سختیهاى آن «و فرشتهها دست درازند» مانند خواستار با
اصرار براى ستاندن جانشان یا عذابشان «بر آرید جان خود را» از تن خود با سختگیرى
و فشار بدانها یا از عذاب ما خود را رها کنید (امروز) که روز مردن است یا تا همیشه
«سزا کشید عذابى خوار» و سخت (پایان).
«از
آن او است پىگیرها» طبرسى- ره- در (ج 6 ص 280- 281) او کیست؟ مفسران اختلاف دارند
بچند وجه.
1-
آنست که «در نهان و عیان گفتار دارد».
2-
بخدا برگردد که داناى نهان و عیانست.
3-
به پیغمبر برگردد در قول خدا «همانا توئى بیم دهنده، و در پىگیرها چند قول است.
الف:
فرشتههاى شب و روز که دنبال هم رفت و آمد دارند و دیدهبانان کار بندهاند و حسن
گفته: چهارند که در نماز سپیدهدم گرد هم باشند و اینست معناى
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 132
قول خدا «راستى خواندهشده
سپیده دم گواهى شده است، 79 اسرى» و از ائمه ما هم علیهم السّلام روایت شده.
ب:
فرشتههاى نگهبان از مهلکهاند تا بمقدّر خود رسد و او را بدان وانهند از على علیه
السّلام، گفتهاند فرشته بر هر آدمى گماشتهاند و از همه سو او را پاسبانند «نگهش
دارند بفرمان خدا» همیشه در گرد او باشند، و گفتهاند: کار او را نگهبانى کنند تا
بمیرد و آن را بنویسند، گفتهاند: او را نگهدارند از هر مهلکه و نابودى و از پرى و
آدمى و جانوران ابن عباس گفته: نگهش دارند از آنچه مقدّر او نیست و چون مقدر آید
نگهدارى بسر آید .. و از کعب است که: اگر خدا بشما فرشتهها نگماشته بود که دفاع
کنند از شما در نوشاک، خوراک، و عورات پرى شما را میربود (پایان).
رازى
در (ج 5 ص 275- 277) تفسیرش گفته: روایت است که برسول خدا صلى اللَّه علیه و آله
گفته شد: بمن بگو چند فرشته بهمراه بنده است؟ فرمود:
یکى
از راست براى حسنات، و او ناظر بر فرشته سمت چپ است، چون کار نیکى کنى ده برابر
نویسد، و چون بد کنى آنکه در چپ است گوید بدان که بر راست است بنویس، گوید: نه،
شاید توبه کند، تا سه بار که گفت: گوید: چرا مینویسم، خدا ما را از او آسوده کند،
چه بد همنشینى است چه کم ملاحظه و شرم از خدا دارد اینست قول خدا تعالى «از او
است پىگیرها از پیش و پس او».
و
فرشتهاى که مهارت را دارد و چون براى پروردگارت تواضع کنى تو را بالا برد و اگر
تکبّر کنى تو را خرد کند، دو فرشته بر لبان تواند نمازت را نگهدارند، فرشتهاى بر
دهان تو است تا ما را در آن نرود، فرشتهاى بر دیده تو است و اینان 10 فرشتهاند
براى هر آدمى در شب و در روز و با هم 20 فرشته بر هر آدمى است.
سپس
گفته: اگر گفته شود: گماشتن این فرشتهها بر ما چه سودى دارد؟
گوئیم:
این سخن دور از باور نیست چون منجمان گویند: تدبیر در هر روزى با اخترى جداگانه
است، و هم در هر شبى، و تردید نیست که نزد آنها اختران جان
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 133
دارند، و این تدبیرهاى
گوناگون از ارواح آنها است، و این سخن در زبان طلسمچیان مشهور است، و از این رو
گویند طبائع کامل بمن خبر دادند، و مقصودشان از طبائع کامل اینست که هر آدمى را
روحى است آسمانى که مهماتش را اصلاح کند و از او دفع بلا کند، و اینکه مورد اتفاق
فیلسوفان قدیم و منجمین است چه بعدى دارد که در شرع آید.
تحقیق
کامل این مقام اینست که نفوس بشرى در طبع و گوهر از هم جدایند برخى نیکند و برخى
بد، برخى نیرومند و برخى سبک سر و ارواح آسمانى هم چنین باشند گرچه نیرومندترند،
هر گروه از ارواح آدمى هم آهنگ یک گروه از ارواح فلکى است و منش و خاصیّت آنها را
دارند و گویا زاده آنهایند، بنا بر این روح آسمانى یاور و رهبر او است بمصالحش و
حافظ او از بلاء، این را محققان فلاسفه گفتند و بنا بر آن میدانیم آنچه در شرع
آمده معقول و پذیرفته همه است و انکارش نشاید اگر گفته شود: این فرشتهها و تسلّط
آنها بآدمى زاده چه سودى دارد؟
گوئیم:
چند وجه دارد.
1-
شیطان آدمیزاده را بشرّ و گناه میکشاند و این فرشتهها در برابر او را بخیر و
طاعت.
2-
مجاهد گفته: هیچ بنده خدا نباشد جز اینکه فرشته گماشته است و او را از پرى، آدمى و
جانوران نگه مىدارد.
3-
مىبینیم که بسا خاطرهاى بدل ما آید و سببى ندارد، و بعد معلوم مىشود که سبب
مصلحتى بوده و بسا کشف شود که سبب، بلاء یا گناه و تباهى بوده، و آن داعى نخست از
فرشته رهبر است و آن دومى از شیطان گمراهکننده.
4-
چون آدمى بداند فرشته کردار او را آمار میکند و با او است بیشتر از گناه حذر میکند
چنانچه با حضور مرد محترمى شرم میکند و گناه نمیکند بویژه که بداند گناه او را
مینویسند.
اگر
گفته شود چه سودى دارد نوشتن کردار بندهها؟
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 134
گوئیم در اینجا دو مقام است.
الف:
نوشته بمعنى معروف، متکلّمان گویند: فائده این نامهها وزن آنها است، اگر کفه طاعت
سنگینتر باشد مردم بدانند اهل بهشت است و برعکس قاضى گفته: این دور است، زیرا
ادله دلالت دارد که هر کس در حال احتضار میفهمد از سعداء است یا اشقیاء و این
شناخت نیاز به ترازو ندارد و پاسخ داده که بسا اطلاع مردم بر حال او مایه مزید
شادیست در نیکان و عکس آن در بدکاران.
ب:
حکماء اسلام گویند نوشتن نقشى است براى بیان یک معنا وضع شده، و نقشى که خود بخود
دلالت بر اعیان معانى کند اقوى است و چون آدمى بارها پى در پى کارى کند ملکهاى
پایدار در نهادش پدیدار شود، و اگر آن سعادت بار باشد از نظر روحانى پس از مرگ
بدان شاد است و خرّم و چون تکرار کار وسیله آنست هر بار اثرى در حصول آن دارد گرچه
محسوس نباشد و از اینجا روشن شد که هر چشم بهمزدن و حرکت و سکون در گوهر جان آدمى
اثرى دارد براى سعادت یا شقاوت کم باشد یا بیش و منظور از نوشتن أعمال نزد اینان
همین است و اللَّه العالم بحقائق الامور ما سخن او را آوردیم تا به تحریفات فلاسفه
آگاه شوى و بتاویلى که از آیات و اخبار کنند که جز تو هم و استبعاد و بىاعتنائى
بکلام صاحب شریعت وجهى ندارد توجه بکنى.
«و
روزى که همه را محشور سازیم» یعنى دیگر پرستان خدا را با معبودانشان «آیا اینان
شما را پرستیدند» بطور انکار تا بر خلاف آن اقرار کنند «گویند منزهى تو» از اینکه
جز تو پرستش شود «توئى یاور ما» و سرپرست ما نه این کافران ما راضى نبودیم که ما
را بپرستند «آنها جن را پرستیدند» یعنى ابلیس و نژادش را که پیرو دعوت آنان شدند
در پرستش فرشتهها و جز آنها «بیشترشان بدانها مؤمن بودند» و دیوها را راستگو
دانستند و فرمانبر آنها بودند.
«سازنده
فرشتهها رسولان» طبرسى- ره- در (ج 8 ص 400) مجمع
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 135
گفته: یعنى پیک به پیغمبران
بودند در پیغام و وحى خدا «پر داشتند» براى آنکه بآسمان بالا روند و بزمین فرود آیند،
برخى دو پر دارند و برخى سه و برخى چهار از قتاده است «فزاید در آنها هر چه خواهد»
یعنى در آفرینش هر چه خواهد، ابن عباس گفته: رسول خدا در شب معراج دید جبرئیل 600
پر دارد، و گفتهاند مقصود از فزودن در خلق آواز خوش است، و گفتهاند: نمکداشتن
چشمانست، و از پیغمبر است که: چهره زیبا، آواز خوب، و موى نیکو است.
رازى
در (ج 7 ص 30) تفسیرش گفته: کمترین پر پرنده دوتا است و بیشش فزونى است، و قومى
گفتهاند: پر اشاره به جهت است چون فوق خدا چیزى نیست و هر چه هست زیر قدرت و
نعمتش است، فرشتهها روئى بخدا دارند که از او فیض ستانند و بزیر دستان رسانند
آنچه ستانند بفرمان خدا چنانچه فرمود «فرو آورد آن را روح الأمین، بر دلت، 194-
الشعراء» و فرمود «آموختش سخت نیروها، 6- النجم» و آنها را مدبّرات امر وصف کرده و
دو سو دارند و دو بال، و برخى در انجام و کار خیر واسطه دارند و سه سو و سه بال
دارند، و برخى چهار و بیشتر و آنچه نخست ذکر کردیم روشن است و مفسّران بر آن اتفاق
دارند.
و
در تفسیر وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا در (ج 7 ص 123- 125)
گفته: این سه وصف (صافات، زاجرات، تالیات) که بدانها سوگند یاد شده بسا وصف یک چیز
باشند و بسا از سه چیز جدا بنا بر اوّل در آن چند وجه است.
1-
وصف فرشتهها باشند باین تقریر که آنها براى عبادت در آسمانها صف میکشند چنانچه
خدا گزارش داده و فرموده «راستى ما البته ردهبندانیم، 166- الصافات» و گفتهاند:
در هوا پر در پر صف شوند و انتظار فرمان خدا برند و بسا مقصود این باشد که پایه
بندى شدهاند و هر کدام درجه مشخص دارند در شرف و فضل یا در جوهر و اثر که این
درجهها چون صف تغییر پذیر نباشند.
و
امّا فَالزَّاجِراتِ زَجْراً لیث گفته: زجر شتر تشویق
او است براه رفتن
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 136
و زجر آدمى بازداشتن او است
از کار بد و وصف فرشته بزجر چند وجه دارد.
1-
ابن عباس گفته: مقصود فرشتههاى گماشته بابرند که آن را از جایى بجائى میرانند.
2-
مقصود فرشتههاى اثر بخش در دل آدمیزادهاند که وجدان او را برانگیزند تا از گناه
باز ایستد.
3-
شاید هم فرشتههائى باشند که شیاطین را از بد کردارى و آزار آدمى باز میدارند.
من
گویم: در علوم عقلیه ثابت است که موجودات بر سه بخشند، یکم اثر بخش اثر ناپذیر که
خدا سبحانه است و اشرف موجوداتست.
دوم:
اثر پذیر بىاثر در دیگر و آن عالم اجسام است که پستتر موجوداتست.
سوم:
اثر بخش در چیزى و اثر پذیر از دیگرى و آن عالم ارواح است که از خدا اثر پذیرد و
در اجسام اثر بخشد، و جهت اثر پذیرى او از خدا جز جهت اثر بخشى او است بر اجسام و
قدرت تصرّف در آنها است و اینکه فرمود فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً
اشاره است بجهت اشرف اثرگیرى که وسیله أثر بخشى است در عالم اجسام.
چون
این را دانستى گفته او وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا
اشاره است برده بندى فرشتهها براى پرستش و طاعت و خضوع و خشوع که جهت پذیرش این
جواهر قدسیه است هر گونه نور الهى و کمال صمدیرا و
فَالزَّاجِراتِ زَجْراً اشاره است به اثر بخشى این فرشتهها در
روشنگرى ارواح قدسیه بشر و برآوردن آنها از آمادگى بعمل، چون قطرهاى نسبت بدریا،
و شعلهاى نسبت بخورشید، و ارواح بشر از آمادگى بدریافت معارف الهیه و کمالات
روحانیه رسند باثر بخشى فرشتهها، و بدین ماند که فرماید «فرو فرستد فرشتهها را
با روح از فرمانش بهر که خواهد از بندگانش، 2- النحل» و فرماید «فرو آورد آن را
روح الامین، بر دلت» و فرماید «در اندازههاى ذکر
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 137
5- المرسلات».
چون
این را دانستى میگویم: در این آیه نکته دیگریست، و آن اینست که کمال مطلق هر چیز
وقتى باشد که تمام و بالاتر از آن گردد، تمام بودن باین است که هر کمالى را شاید
در او بیاید، و بالاترش اینکه از آن کمالات بدیگر برساند، و البته کامل بودن خودش
مقدمه کامل نمودن دیگریست، چون این را دانستى فرموده او وَ
الصَّافَّاتِ صَفًّا و اشاره بکمال پذیرى گوهر فرشتهها در
عبادتگاه و ردهبندى خدمت و طاعت خود است.
و
فرموده او فَالزَّاجِراتِ زَجْراً اشاره است بوضع تأثیر
بخشى آنها در ازاله آنچه را نشاید از گوهر ارواح آدمى، و فرموده او تعالى
فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً اشاره است بوضع تأثیر آنها در افاضه پرتوهاى قدسیه
و انوار الهیه بر نفوس روشن ناطقه بشریه، اینها است مناسبات عقلى و اعتبارات دقیقى
که این الفاظ سهگانه بر آنها تطبیق شوند.
وجه
دوم: مقصود از این کلمات نفوس پاک و مقدس آدمى باشند که دل بپرستش خدا داده و
فرشتههاى زمینند بدو وجه.
1-
مقصود از «الصَّافَّاتِ صَفًّا» صفهاى نماز جماعت باشد و
فَالزَّاجِراتِ زَجْراً اشاره بگفتن اعوذ
بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ باشد که بواسطه آن شیاطین
را از وسوسه دلها در حال نماز میرانند، و فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً
اشاره بخواندن قرآن در نماز باشد و گفتهاند منظور بلند خواندن است که وسیله راندن
شیطانست.
2-
مقصود از جمله یک صفوف علماء محقق باشند که بدین خدا دعوت کنند و بدوّم پرداختن
آنها بدفع شبههها و شهوتها و به سوم پرداختن آنها بدعوت بدین خدا و تشویق بعمل
بشریعتهاى خدا.
وجه
سوم: مقصود جنگجویان و مجاهدان در راه خدا باشد، و جمله یک اشاره بصفوف نبرد است
که فرموده «راستى خدا دوست دارد کسانى را که بصف در راه
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 138
خدا میجنگند، و بدوّم آواز
برآوردن براندن اسبها و بسوّم قرائت قرآن و تهلیل و تقدیس در آغاز پیکار.
وجه
چهارم: وصف آیات قرآن باشند، یک، انواع گوناگون آن در دلائل توحید، و بیان تکلیف و
احکام و تعلیم اخلاق فاضله که ترتیبى تغییر ناپذیر دارند چون افراد رده شده، دو-
آیات نهى از زشتیها سه آیات وارده در کارهاى خیر، و آیات را تالى وصف کرده از این
باب که گویند شعر شاعر و کلام قائل، خدا فرموده «راستى این قرآن رهبرى کند بدان چه
استوارتر است، 9- الاسراء».
و
اما احتمال دوم که مقصود سه چیز جدا باشد، گفتهاند: مقصود از «الصافات» پرنده است
که خدا فرموده «و پرندهها صف بندند، 41- النور»، و زاجرات هر چه از گناه باز
دارد، تالیات هر چه از قرآن خوانده شود.
و
گویم: توجیه دیگرى هم هست زیرا آفریدههاى خدا یا جسمانیند یا روحانى، آنچه
جسمانیست، پایه بندى تغییر ناپذیر دارد، زمین وسط عالم است و گردش کره آبست، و گرد
آن کره هوا، گرد آن کره نار و این چهار درون افلاکند تا پایان عالم جسمانى، این اجسام
در آستان جلال خدا همیشه در صفاند و فرشتهها با درجههاى مختلف و اوصاف جدا جدا
دو صف مشترک دارند، یکى اثر بخشى در تحریک اجسام که به «الزاجرات» بدان اشاره شد
زیرا گفتیم زجر بمعنى راندنست.
دوم:
ادراک و شناخت خدا و ستایش او که با «فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً»
بدان اشاره شده و چون جسم دون پایه است نسبت بروح که غرق دریاى معرفت و رو بتسبیح
خدا دارد پیوسته چنانچه فرمود «و آنان که نزد اویند سر بزرگى از پرستش ندارند، 19
الأنبیاء» از این رو اجسام را مرتبه نخست آورد، سپس ارواح مدبره اجسام عالم را یاد
کرد و پس از آن بالاترین درجات را که ارواح مقدسه خودباخته بشناخت جلال خدا و غرقه
ستایش اویند، اینها است احتمالاتى که بخاطر رسید، و داناى باسرار کلام خدا جز خدا
نیست.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 139
«بپرس از آنها که پروردگارت
را دخترانست و آنان را پسران؟» بیضاوى در (ج 2 ص 334- 336) تفسیرش گفته: فرمان
پرسش داد چون براى خدا دختران ساختند که گفتند فرشتهها دختران خدایند، و خود
پسران برگزیدند، و اینان گمراهیها بر بتپرستى افزودند، جسم دانستن خدا، روا داشتن
نیستى بر خدا، زیرا ولادت ویژه جسم است که کون و فساد دارد، و خود را برتر شمردند
که جنس بهتر را برگزیدند.
و
بفرشتهها توهین کردند که آنها را ماده شمردند از این رو در قرآن بارها آن را
انکار کرده و ابطال نموده و آن را از آنچه دانسته که آسمانها را بشکافد و زمین را
تیکه کند و کوهها را یک جا خاک نماید، و این انکار مخصوص دو تاى اخیر است که مخصوص
این طائفه است، زیرا فساد آنها را همه کس میفهمد بمقتضاى طبعشان از این رو آن را
در برابر این پرسش آورد «یا آفریدیم فرشتهها را ماده و آنها گواهند» و بچشم خود
دیدهاند، چون این گونه امور را باید دید تا فهمید براى آنکه ماده بودن ذاتى آنها
نیست تا بصرف عقل فهمیده شود، و این استهزاء آنها است و اشعار بنهایت نادانى که
گویا بچشم خود دیدهاند آفرینش آنها را.
«هلا
راستى که از دروغبافى گویند خدا فرزند آورده» زیرا مقتضى ندارد و دلیل بر خلاف
دارد «و راستى که آنها دروغ گویند» در آنچه معتقدند «آیا برگزیده دختران را بر
پسران» پرسشى است در مقام انکار و استبعاد «شما را چه شده؟ چگونه قضاوت میکنید؟»
بدان چه عقل نپسندد «آیا نیندیشید» که خدا منزه از آنست «یا دلیل روشنى دارید؟» که
از آسمان آمده بر اینکه فرشتهها دختران خدایند، «بیاورید کتاب خود را» که بر شما
فرود آمده «اگر راستگویانید» در دعوى خود.
«و
میان او و جن نسبى ساختهاند» مقصود همان فرشتهها است که بنام جن یاد کرده که
زبونتر از اینند که دختر خدا باشند، و گفتهاند: مقصود اینست که میگفتند خدا با جن
زناشوئى کرده و فرشتهها بیرون آمدند، و گفتهاند: گفته بودند:
خدا
و شیطان برادرند، «و البته جن میدانند که آنان» یعنى کفار یا آدمیان یا خود
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 140
جنیان در صورتى که بفرشتهها
تفسیر نشود «هر آینه احضار شدهاند» براى عذاب، با اینکه خود فرشتهها معترفند که
«و هیچ کدام ما نیست جز اینکه مقام معلومى دارد» در بندهگى خدا، ردّ بر
فرشتهپرستانست.
و
مقصود اینست که گویند هر کدام ما را مقامى است در معرفت خدا و پرستش او در تدبیر
جهان «و راستى که ما در صف هستیم» براى فرمانبردارى و خدمتگزارى «و راستى که ما
تنزیه گوئیم» خدا را از آنچه بدو نشاید، و شاید اولى اشاره است بدرجات طاعت آنها و
این اشاره است بدرجات معرفت آنها.
طبرسى-
ره- در (ج 8 ص 461 مجمع) گفته: «و ما منا الاله مقام معلوم» گفته جبرئیل است براى
پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و گفتهاند: گفته فرشتهها است یعنى هیچ کدام از ما
فرشتهها نیست جز اینکه در آسمان مقام مشخص دارد براى پرستش خدا، و گفتهاند:
مقصود اینست که از فرمان بیرون نرود که بدو داده شده چنانچه صاحب مقامى از حد خود
بیرون نرود، و چگونه کسى که زیر فرمانست شایسته پرستش است «و راستى که ما در صف باشیم»
گرد عرش و در انتظار فرمان خدائیم، و گفتهاند:
در
صف نمازیم.
کلینى
گفته: صفهاى فرشتهها در آسمان چون صفهاى مردم دنیا است در زمین جبّائى گفته: پر
در پر صف بستیم در هوا براى عبادت و تسبیح «و مائیم البته مسبّحون» یعنى
نمازگزاران و تنزیه کنان خدا از آنچه او را نشاید، نماز را سبحه گویند چون تسبیح و
تعظیم خدا در آنست، مسبّح کسى باشد که براى بزرگداشت خدا گوید سبحان اللَّه.
و
در (ص 511) گفته: در قول خدا «و بینى فرشتهها را فراگیر گرد عرش 75- الزمر» که
بدان میگردند و «تسبیح گویند بستایش پروردگارشان» و خدا را از آنچه بدو نسزد منزه
دارند و بوضعى که شایدش نام برند، و گفتهاند: خدا را سپاس گویند، هنگامى که یگانه
پرستان ببهشت درآیند.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 141
و در (ج 9- ص 12- 13) در قول
خدا «فرود آیند برشان فرشتهها» گفته:
یعنى
هنگام مردن از امام ششم علیه السّلام روایت شده، و گفتند چون از گور بر آیند براى
قیامت فرشته آنها را پیشواز کنند و از خدا تعالى بدانها مژده رسانند، و گفته شده
مژده در سه جا است: هنگام مرگ، در گور و هنگام قیامت «و ما دوستان شمائیم» و یاران
شما «در دنیا» و خیرات را از جانب خدا بشما میرسانیم «و در آخرت» با شما بانواع
احترام و ثواب دوستى کنیم و از ابى جعفر علیه السّلام است که:
یعنى
شما را در دنیا پاسبانى کنیم و در هنگام مرگ و در آخرت.
رازى
در (ج 7 ص 371) تفسیرش گفته: «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ
تا آخر آیه» در برابر تهدید کفار است که گفته: «برانگیزیم براى آنها همگنانى و
جلوه دهند براشان، 4- فصّلت» و معنى دوستى آنها با مؤمنان اینست که در روح آدمى
الهام کنند و کشف یقینى و مقامات حقّه باو نمایند چنانچه دیوان در روح آدمى وسوسه
کنند و خیال باطل جلوه دهند، و خلاصه دوستى فرشتهها با ارواح پاک از جهات بسیارى
معلوم است براى اهل کشف و شهود.
و
گویند این دوستى دنیا در آخرت هم ادامه دارد و زائل نشود بلکه پس از مرگ نیرومندتر
و پایدارتر گردد، چون گوهر جان از جنس فرشتهگانست و چون پرتویست از خورشید وجود
آنها و چون قطرهاى از همان دریا، و علاقههاى تن است که میان او و فرشتهها جدائى
آرد چنانچه فرمود: «اگر دیوان گرو دل انسان نبودند ملکوت آسمانها را میدیدند» و
چون علاقههاى جسمانى تنى برافتند، پرده برداشته شود و اثر بمؤثر پیوندد، و قطره
بدریا و پرتو بخورشید رسد، اینست معنى «ما دوستان شمائیم در دنیا و آخرت».
سپس
گفته: بنظر من اینکه فرموده «در آنست آنچه دلخواه شما است» اشاره ببهشت جسمانیست و
«از شما است آنچه خواهید» اشاره ببهشت روحانى که در قول خدا یاد شده «دعویشان در
آن تسبیح بار خدایا است و درودشان در آن سلام
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 142
و آخر دعویشان اینست که سپاس
از آن خدا پروردگار جهانیانست، 10- یونس پایان «آنان که نزد پروردگارتند» یعنى همه
فرشتهها یا دستهاى از آنها، و بنا بر یکم دوام تسبیح آنها مانع از سائر خدمتها
نیست با اینکه خدمتها هم خود یک تسبیح است «و آنها خسته و سست نشوند».
رازى
در (ج 7 ص 387- 388) تفسیرش گفته: در قول خدا «فرشتهها تسبیح گویند بسپاس
پروردگارشان» بدان که آفریدههاى خدا دو نوعند، جسمانى که بزرگترشان آسمانهایند،
روحانى که بزرگترشان فرشتههایند، خدا کمال عظمت خود را بتسلط هیبتش بر جسمانى
بیان کرد باینکه «نزدیک است آسمانها بشکافند از بالاى خود، 5- الشورى».
و
بذکر روحانیات پرداخته و گفته «فرشتهها تسبیح گویند بسپاس پروردگار خود» فرشته
گوهران را دو علاقه است یکى بعالم جلال و کبریاء که پذیرش است چون وقتى پرتوهاى
صمدانیه بر گوهرهاى روحانیه بتابند پرتو گیرند و ماهیتشان روشن گردد، و چون این
استفاده را برند بر عالم جسمانى نیرومند شوند، و در این صورت دو رو و دو سو دارند،
از یک طرف بسوى حضرت جلال و از سوى دیگر بعالم اجسام و سوى نخست اشرف است از سوى
دوم.
چون
این را دانستى گوئیم در جهت نخست که مقدس علویست در چیز است یکى تسبیح و دیگرى
سپاس، زیرا تسبیح تنزیه خدا است از آنچه او را نسزد، سپاس ستایش او است ببخشش هر
خیر و مبرا بودنش از آنچه نشاید پیش است بر فیض بخشى او هر خیر و سعادت را، زیرا
حصول هر چه در ذات خود، مقدم است در رتبه به افاضه بر دیگرى، از این رو تسبیح را
بر حمد مقدم آورد و فرمود: «یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ
رَبِّهِمْ».
اما
سوى دوم علاقه به ارواح جسمانیه است که بدان اشاره کرده بقولش «و آمرزشخواهند براى
هر که در زمین است» و مقصود از آن تأثیر در نظم احوال این عالم است و حصول بهترین
راه در آن (پایان) این آیه را دلیل عصمت فرشتهها
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 143
آوردند، زیرا اگر گنهکار
بودند براى خود آمرزش خواستند نه دیگران، و آن مورد اعتراض است.
«و
ساختند براى او از بندههایش جزئى» و گفتند: فرشتهها دختران خدایند آن را جزء
نامیده چون فرزند جزئى از پدر است و این خود مستلزم ترکیب منافى با واجب الوجودى
است «البته کفور مبین است» یعنى کفرانش روشن است «و چون مژده دهند یکیشان را بدان
چه براى رحمان نمونه داند» یعنى بدان جنس چون فرزند نمونه پدر است «رویش سیاه ثابت
شود» از اندوه و «در هم رود» از غم «آیا کسى که زیور پرورده است» دختر خود گیرد
«با اینکه در مجادله روشنگر نیست» و شیوا نتوانند سخن راند و دعوى خود را باثبات
رساند چون نیروى خردش کم است «و فرشتهها که بندههاى خدایند ماده سازند» و این
خود کفر دیگریست در گفته آنها که آنها را یاوه گوش مرده باینکه اکمل و اکرم
بندههاى خدا را کمخردتر و پستتر شمردهاند «آیا گواه آفرینش آنها بودند» و
دیدند که مادهاند چون باید دیده شود و این نادان ساختن و سرزنش آنها است «البته
گواهى آنها نوشته شود» بر فرشتهها «و از آن بازپرسى شوند» در قیامت.
فَالْمُقَسِّماتِ
أَمْراً فرشتهها که هر چیز را میان مردم پخش کنند چنانچه فرمان دارند،
طبرسى در (ج 9 ص 152 مجمع) گفته: ابن کوّاء از أمیر المؤمنین علیه السّلام که بر
منبر خطبه میخواند پرسید، الذَّارِیاتِ ذَرْواً
چه باشند (فرمود:
بادها،
گفت: فَالْحامِلاتِ وِقْراً؟ فرمود: ابر، گفت:
فَالْجارِیاتِ یُسْراً؟ فرمود:
کشتیها،
گفت: فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً؟ فرمود: فرشتهها و از
ابن عباس و مجاهد هم روایت شده این تفسیر.
«در
روز پنجاه هزار سال» یعنى اندازه آن از بالا آمدن دیگران 50 هزار سال است و آن از
پائینتر زمین است تا بالاى آسمانها، و گفته شده: بلندى آن روز بر برخى کفّار چنین
است، و گفتهاند از آغاز نزول فرشتهها بدنیا و امر و نهى و
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 144
قضاوت آنها میان مردم تا
پایان بالا رفتن آنها بآسمان که روز قیامت شود این اندازه است.
«بر
آنست 19» طبرسى- ره- در (ج 10 ص 388 مجمع) گفته: یعنى 19 فرشته خازن دوزخ که 18
آنها چشمانى دارند برق آسا و دندانها چون خارک پاى مرغ (شاخ گاو و سلت جولا را هم
گویند» از دهانشان شراره آتش برآید، میانه دو شانه هر کدام یک سال راه است، کف هر
کدام چون شماره ربیعه و مضر را فرا گیرد، رحمت در دل ندارند، هر کدام 70 هزار را
برمیدارند و بهر جاى دوزخ خواهند بیندازند.
«ننمودیم
یاران دوزخ را جز فرشتهها» که گماشته بر آنند و آن را سرپرستى میکنند و از عذاب
کردن دوزخیان خوششان مىآید «و ننمودیم شمارهشان را جز آزمون براى آنان که
کافرند» و این شماره 19 محنت و شدت تکلیف است.
چون
کفار آن را کم شمارند و پندارند میتوانند آنها را دفع کنند، و سخن در این آیات در
کتاب معاد گذشت.
وَ
الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً طبرسى در (ج 10 ص 415) روایت کرده از أبى
حمزه ثمالى تا على علیه السّلام که: آنها فرشتههائى باشند که فرستاده شدند بدان
چه معروف است از أمر و نهى خدا فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً
بادهاى تند وَ النَّاشِراتِ نَشْراً فرشتهها که نامه از خدا
آورند فَالْفارِقاتِ فَرْقاً آیات قرآن که فرق میان حق
و باطل و هدایت و ضلالت باشند فَالْمُلْقِیاتِ ذِکْراً
فرشتهها که کتاب آورند به أنبیاء و آنها بامّتها رسانند.
بیضاوى
در (ج 2 ص 574) تفسیرش گفته: بچند گروه فرشته سوگند خورده که خدا آنها را فرستاده
پى در پى و چون باد در انجام فرمانش روان شدند، و شرائع او را در زمین منتشر کردند
یا مرده دلها را بوحى زنده کردند و حق را از باطل جدا کردند، و ذکرى بانبیاء
رساندند که عذر حقجویانست و بیم براى بیهودگان. یا فرستاده شدند بآیات قرآن
فرستاده بهر عرفى بسوى محمّد صلى اللَّه علیه و آله و بباد فنا گرفتند کتابها
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 145
و ادیان دیگر را بنسخ کردن،
و منتشر کردند آثار هدایت و حکمت را در شرق و غرب، و جدا کردند حق را از باطل، و
ذکر حق را بهمه جهانیان رساندند.
یا
سوگند بنفوس کامله است که به تنها فرستاده شوند براى کامل شدن، و بباد دادند آنچه
را جز حق است، و اثرش را در همه اعضاء منتشر کردند، و حق را بذاته از باطل بالذات
جدا نمودند، و هر چیز را جز وجهه خدا نابود دیدند، و ذکرى سر دادند که در دلها و
زبانها جز ذکر آنها نیست.
یا
سوگند ببادهاى عذاب است که فرستاده شدند و بباد گرفتند و بادهاى رحمت که ابر را در
فضا منتشر کردند و جدا جدا کردند و یاد خدا را القاء بدلها کردند چون خردمند از
دیدن وزش آنها و آثارش بیاد خدا افتد و کمال قدرتش را فریاد آرد «عُذْراً
أَوْ نُذْراً» یعنى براى عذرخواهى از گناه و بیم دادن نافرمانان.
«روزى
که بایستد روح و فرشتهها در یک صف» در (ج 10 ص 426) مجمع البیان طبرسى- ره- گفته:
در روح چند قول است.
1-
خلقى بصورت آدمى ولى نه آدمند و نه فرشته یک صف آنها باشند و دیگرى فرشتهها و هر
دو سپاه خدایند از مجاهد و قتاده و أبى صالح، شعبى گفته این دو رده آستان خداى
جهانند روز قیامت.
2-
یک فرشته است و خدا از او بزرگتر نیافریده، روز قیامت او تنها در یک صف ایستد، و
همه فرشتهها در یک صف، و برابر صف همه آنها باشد، از ابن مسعود، عطاء از ابن
عباس.
3-
ارواح آدمىزادهها است که میان دو نفخه صور پیش از برگشت به بدنها بهمراه
فرشتهها در صف شوند از عطیه از ابن عباس.
4-
جبرئیل است از ضحّاک، وهب گفته جبرئیل برابر خدا ایستد لرزان و خدا از هر لرزش او
100 هزار فرشته آفریند، و فرشتهها برابر خدا سر بزیر
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 146
صف شوند، و چون خدا اجازه
سخن بآنها دهد، گویند لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ، «و بگوید درست» یعنى لا إله إلّا اللَّه بگوید، على بن ابراهیم
بسندش از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که روح فرشتهایست بزرگتر از جبرئیل و
میکائیل (تفسیر قمى، 710).
5-
روح آدمىزادههایند، صف کشند یعنى آنها را در صف کنند، از حسن.
و
گفته در (ج 10 ص 438) در وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً
چند معنا گفتهاند.
1-
فرشتههایند که جان کفار را بسختى از بدن آنها بیرون کشند، چنانچه کماندار زه را
تا پایان بکشد از على علیه السّلام و جز او، مسروق گفته: فرشتههایند که جانهاى
آدمیزاده را برآرند، از مجاهد است که مرگ است و جان ستاند و این از امام صادق علیه
السّلام هم روایت شده.
2-
اخترانند که از افقى بافقى کشیده شوند، برآیند و فرو شوند، أبو عبیده گفته از
مطالع خود نزع شوند و در مغارب غرق شوند.
3-
کشندههاى زه کمان، و کشندههاى مهار برگردن چهارپایان، و سوگند بمجاهد است که این
کار کند.
وَ
النَّاشِطاتِ نَشْطاً در آن چند قول است.
1-
آنچه گفتیم: که گذارنده مهار است بر گردن چهارپا.
2-
فرشتهها که جان کفار را میان پوست و ناخن بکشند تا از درون آنها با رنج و اندوه
برآرند، از على علیه السّلام.
3-
فرشتههایند که جان مؤمنان را بگیرند مانند زانوبند که از زانوى شتر برکشند. 4-
نفوس مؤمنانند که هنگام مرگ از دیدار مقام بهشتى خود بنشاط آیند، از ابن عباس.
5-
اخترانند که از افقى بافقى کشیده شوند و بروند.
در
«السَّابِحاتِ سَبْحاً» نیز چند قول است.
1-
فرشتههایند که جان مؤمنان را بگیرند و آنها را بنرمى از تن برآرند
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 147
سپس آنها را واگذارند تا
آسایشى کنند مانند چیزى که در آب شنا دهند و آن را بیفکنند از على علیه السّلام.
2-
فرشتهها که شتابان از آسمان بزمین آیند.
3-
اخترانند که در چرخ خود شناگرند، و گفتهاند، اسب سواران مجاهدند که میدوانند اسب
را چون وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً و گفتند کشتیهایند که در
آب شناورند.
در
فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً هم چند قول است.
1-
فرشتههایند که بآدمیزاده در خیر و ایمان و کار خوب پیش افتند، یا بر دیوان پیش
افتند بوحى بر پیغمبران و گفتهاند: ارواح مؤمنان را زود ببهشت رسانند، از على
علیه السّلام.
2-
نفوس مؤمنانند که پیشى گیرند بر فرشتههاى جانستان، از شوق برحمت و لقاء ثواب و
کرامت خدا.
3-
اخترانند که در سیر خود بر هم سبقت جویند.
4-
اسبانند که در نبرد بر هم سبقت جویند.
در
فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً نیز چند قول است.
1-
فرشتههاى سرپرست کار بندههایند از سال تا سال، از على علیه السّلام.
2-
مقصود جبرئیل، میکائیل، ملک الموت و اسرافیلند که امور جهان را سرپرستى کنند،
جبرئیل گماشته بر بادها و سپاهها است، میکائیل گماشته بر باران و گیاه است، ملک
الموت گماشته بگرفتن جانها است، اسرافیل فرمان بآنها میرساند.
3-
افلاکند که فرمان خدا در آنها واقع شود و بقضا جارى شوند در دنیا، علىّ بن ابراهیم
آن را روایت کرده.
و
در (ج 10 ص 438 مجمع) گفته: در قول خدا فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 148
یعنى این قرآن یا این
یادآورى در کتابهاى بزرگى است نزد خدا که آن لوح محفوظ است، گفتهاند: کتب فرو شده
بر پیغمبرانست «مرفوعة» بالا برده شدند تا آسمان هفتم، گفتهاند: خدا آنها را از
ناپاکى بالا برده «مطهّره» که جز پاکیزهها آن را نسایند و گفتهاند: مصون باشند
از اینکه دست کافران بآنها رسد زیرا در دست فرشتههایند، در محفوظتر جایند،
گفتهاند پاک از هر پلیدى باشند، و یا از هر شک و شبهه و تناقض.
«بدست
سفیرانى» از فرشتهها که از خدا وحى بأنبیاء آرند، قتاده گفته: آنها قاریانند
دانشمندان قرآن که آن را مینویسند و میخوانند، و از فضیل بن یسار روایت شده که
امام صادق فرمود: حافظ قرآن که بدان عمل کند بهمراه سفراء ارجمند نیک است
«ارجمندند» نزد خداى خود «بررهاند» فرمانبردارند، گفتهاند ارجمند باشند از اینکه
آلوده شوند (بَررَه) باشند یعنى خوب و پرهیزکارند.
[روایات]
1-
در احتجاج (15) بسندى از امام یازدهم علیه السّلام. در احتجاج پیغمبر است با
مشرکان که بدانها فرمود حواس شما درک فرشته نکنند، چون از جنس هوا هست که دیده
نشود، و اگر دید شما بآنجا رسد که او را به بینید گوئید این فرشته نیست این یک
آدمى است.
2-
در تفسیر علىّ بن ابراهیم (366- 374) بسندش از امام صادق علیه السّلام در خبر
معراج، پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود جبرئیل برآمد و من برآمدم با او
تا آسمان دنیا که بر آن فرشتهاى بنام اسماعیل است، و هم او خطفه به آن است که خدا
فرموده «جز کسى که رباید ربودنى و بدنبالش شهابى است سوزان، 10- الصافات» و زیر
فرمانش 70 هزار فرشته است، که زیر فرمان هر یک 70 هزار فرشته است سپس گذر کردم و
حدیث را کشانده تا گفته خود، وارد آسمان دنیا شدم، و فرشتهاى خندان و خرّم بمن
برخورد تا بیک فرشته رسیدم که خلقى از او بزرگتر ندیدم، بدچهره و خشمگین- تا گوید-
سپس گذر کردم بیک فرشته که نشسته و گویا همه جهان در میان دو زانویش است، لوحى از
نور در دست دارد نوشته و پیوسته بدان نگاه میکند و براست و چپ رو
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 149
نمیکند و اندوه دارد، گفتم:
اى جبرئیل این کیست؟ گفت: ملک الموت است.
فرمود:
سپس فرشتهاى شگفت انگیز دیدم نیمى از تنش آتش و نیمى برف نه آتش برف را آب میکرد،
نه برف آن را خاموش میکرد، و او بآواز بلند فریاد میزد: منزه است خدائى که سوز این
آتش را از برف باز داشته و آن را آب نکند و سردى برف را از آتش باز داشته و خموش
نشود بار خدایا که الفت دادى میان برف و آتش الفت انداز میان دلهاى بندههاى
مؤمنت، گفتم: اى جبرئیل این کیست؟
گفت
فرشتهایست که خدا بهر سوى آسمان و زمین گماشته و او خیرخواهتر فرشتهایست براى
مؤمنان زمین، دعا کند از روزى که آفریده شده براى آنها بدان چه شنوى، و فرشتهاى
دو که فریاد میزدند در آسمان، یکى میگفت: بار خدایا بهر انفاق کن عوض بده و دیگرى
میگفت: بار خدایا بهر دریغ کنى تلف بده.
سپس
گذر کردیم به فرشتههاى دیگر که خدا هر گونه خواسته آنها را آفریده با چهرههائى
که خواسته، هر عضو آنها بآوازهاى گوناگون تسبیح و سپاس خدا میکردند و آوازشان بحمد
خدا و گریه بلند بود، جبرئیل را از آنها پرسیدم، گفت: چنانشان که بینى آفریده
شدند، هر کدام با یار پهلوى خود هرگز یک کلمه سخن نگفته و سر بالا و پائین نکرده
از ترس خدا.
سپس
بآسمان دوم بر آمدیم، در آن فرشتههائى بودند با خشوع، خدا هر گونه خواسته بود
چهرههاشان را آفریده بود، همه بآوازهاى چندى تسبیح و حمد خدا میکردند، همچنان بود
آسمان سوم تا بآسمان چهارم برآمدیم و در آن فرشتههاى با خشوع بودند مانند
آسمانها، و مرا بخیر خود و امتم مژده دادند.
فرشتهاى
دیدم بر تختى که زیر فرمانش 70 هزار فرشته بودند که هر کدام 70 هزار فرشته در
فرمان داشتند و حدیث را کشانده تا آنجا که: سپس برآمدیم بآسمان هفتم، فرمود: و در
میان عجائب خدا آفریده خروسى دیدم که دو پایش در زمین هفتم بودند و سرش نزد عرش که
او یک فرشته بود و چنانش که خدا خواسته آفریده پاهاش در زمین هفتم بودند، و بآسمان
برآمده تا آسمان هفتم، و برآمده
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 150
تا آنجا که شاخش نزدیک عرش
است و میگوید: منزه است پروردگارم، هر جا باشى ندانى پروردگارت کجا است از بلندى
مقام.
در
دو شانه دو بال داشت که چون بازشان میکرد از مشرق و مغرب میگذشتند در سحر بالها
میگشود و مىبست و فریاد تسبیح برمیآورد و میگفت: سبحان الملک القدوس، سبحان
[اللَّه] الکبیر المتعال، لا اله الا اللَّه الحىّ القیوم، چون این را میگفت همه
خروسهاى زمین پر میزدند و بانگ میکردند، و چون آن خروس آسمانى خاموش میشد خروسهاى
زمین هم همه خاموش میشدند، آن خروس را تیرهاى پرها سبز بودند و پرهاى سفید بدان
سفیدى که هرگز ندیده بودم و تیر پرهاى سبز بدان سبزى که هرگز ندیده بودم.
گویم:
این خبر طولانى در باب معراج گذشته.
3-
در تفسیر: بامیر المؤمنین علیه السّلام رساند که: خدا فرشتهاى بصورت خروس نمکین و
سرخ آفریده که چنگالش در زمین هفتم است و بالش در زیر عرش دو پر دارد، در مشرق و
مغرب؛ آنکه در مشرق است از برف است و آنکه در مغرب از آتش، هنگام نماز که رسد بر
چنگال برآید و بالش را زیر عرش برآورد و بالهایش را بهم زند مانند خروسهاى خانه
شما، نه برف آتش را خاموش کند و نه بال آتشین برف را آب کند، سپس بآواز بلند فریاد
کشد: گواهم که نیست شایسته پرستش جز خدا، و گواهم که محمّد صلى اللَّه علیه و آله
بنده و رسولش خاتم پیغمبرانست، و وصى او بهتر اوصیاء، سبوح قدوس رب الملائکة و
الرّوح، در زمین خروسى نماند جز آنکه پاسخش دهد، و اینست معنى قول خدا پرندهها در
صف باشند هر کدام دانند نماز و تسبیح او را، 42- النور» (تفسیر قمى، 359).
4-
و از همان: در قول خدا «سپاس از آن جدا است، آفریننده آسمانها و زمین سازنده
فرشتهها رسولان که داراى دو و سه و چهار بالند،- 1- فاطر» امام صادق علیه السّلام
فرمود: خدا فرشتهها را گوناگون آفریده رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله جبرئیل را
دید
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 151
که 600 بال داشت، در ساقش
درّ بود چون قطرههاى شبنم سبزى، میان آسمان و زمین را پر کرده بود فرمود: چون
میکائیل را فرمان فرود دهد بدنیا یک پا در آسمان هفتم نهد و پاى دیگر بر زمین
هفتم.
و
خدا را فرشتهها است نیمى از تگرگ و نیمى از آتش، گویند: اى الفت بخش تگرگ و آتش،
دل ما را بفرمانت ثابت دار، فرمود: خدا را فرشتهایست میان پره گوشش تا چشمش 500
سال پرش پرنده است، فرمود: فرشتهها نخورند ننوشند و نکاح نکنند، بهمان نسیم عرش
زنده باشند، خدا را فرشتهها است در رکوع تا روز قیامت، فرشتهها در سجود تا روز
قیامت.
سپس
امام ششم علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرموده: چیزى از
فرشته خدا بیشتر نیافریده، و راستى که البته هر روز و هر شب 70 هزار فرشته فروآیند
و بر کعبه طواف کنند و سپس نزد رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم آیند و پس از
آن نزد امیر مؤمنان و سلام دهند و بر سر قبر حسین علیه السّلام آیند تا سحر و آنگه
از نردبانى بآسمان روند و هرگز برنگردند.
5-
ابو جعفر علیه السّلام فرمود: خدا اسرافیل، جبرائیل و میکائیل را از یک تسبیح
آفریده و گوش و دیده و خرد و سرعت فهم بدانها داده.
6-
و از همان: که على علیه السّلام در خلق فرشتهها فرمود: آنان را آفریدى و در
آسمانهایت جا دادى، نه سستى دارند، نه غفلت، نه گناه، از همه بتو داناترند، و از
تو ترسانتر، بتو نزدیکترند، و از تو فرمانبرتر، نه خواب دارند، و نه از هوش روند و
نه تنشان سست شود، نه پشت پدر بودند، و نه رحم مادر دیدند، و نه از نطفه
آفریدهاند، یکباره آنها را آفریدى، و در آسمانهایت جا دادى، و در پناهت ارجمند
داشتى و امین وحى خود ساختى، از هر آفتشان دور داشتى، و از هر بلا برکنار نمودى، و
از هر گناه پاک، اگر نیرو بخشى تو نبود نیرو نداشتند، و اگر پایدار کردنت نبود
پایدار نبودند، و اگر لطف تو نبود فرمانبردار نشدند، اگر تو نبودى نبودند.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 152
هلا با این مقام و این
فرمانبرى و شأنى که در پیشگاهت دارند و کم غفلتى از فرمانت اگر آنچه از تو بر آنها
نهانست بینند کارهاى خود را خوار شمارند، و خود را زبون دانند، و بدانند که حقّ
پرستشت را انجام ندادند، منزهى تو آفریننده و معبود چه نیک است آزمایش تو از
آفریدهات (تفسیر قمى 543- 544).
7-
در تفسیر (تفسیر قمى 583) بسندش از امام ششم علیه السّلام در پاسخ این پرسش که:
فرشتهها فزونترند یا آدمىزادهها؟ فرمود: بدان که جانم بدست او است البته
فرشتهها در آسمان بیشند از شمار خاک در زمین، در آسمان جاى پائى نیست جز اینکه
فرشتهاى تسبیح و تقدیس کند، و در زمین درخت و کلوخى نیست جز اینکه فرشتهاى بر آن
گماشته و خدا هر روز کار او را بیاورد و خدا بدو داناتر است، هیچ کدام نیستند جز
اینکه هر روز بولایت خاندان من بخدا تقرب جویند، و براى دوستان ما آمرزش خواهند، و
بدشمنانمان لعن کنند، و از خدا عذاب آنها را خواهند.
در
بصائر: بسندى مانندش را آورده.
8-
مجالس ابن الشیخ: بسندش از امام ششم علیه السّلام که: خدا آفریدهاى بیش از
فرشتهها نیافریده، و البته هر روزى 70 هزار فرشته فرو شوند، و بگرد بیت المعمور
بگردند، از آن پس فرو شوند و گرد کعبه گردند، از آن پس بزیارت قبر پیغمبر صلى
اللَّه علیه و آله آیند و بر او سلام دهند، سپس بیرون روند، و مانند آنها پیوسته
تا روز قیامت فرو شوند.
9-
فرمود: هر که امیر المؤمنین علیه السّلام را با شناخت حقّ او زیارت کند بىتجبر و
تکبّر خدا برایش ثواب 100 هزار شهید بنویسد، و گناه گذشته و آیندهاش را بیامرزد،
و از آسودهها مبعوث شود، حساب او آسان باشد، و فرشتهها او را پیشواز کنند، و چون
بخانهاش برگردد او را بدرقه کنند، و اگر بیمار شود عیادت کنند، و اگر بمیرد تا
گورش او را تشییع کنند و برایش آمرزشخواهند.
10-
در خصال (33): بسندش از ابن عمر که حسن و حسین علیه السّلام را دو تعویذ بود که
درونشان خردههاى پر جبرئیل بود.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 153
11- و از همان (66) بسندش تا
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم که جبرئیلم آمد و گفت ما گروه فرشتهها
بخانهاى که در آن سگ باشد، مجسّمه تن باشد، یا ظرفى که در آن بول کنند وارد
نشویم.
در
کافى (ج 3 ص 363) مانندش را آورده.
بیان:
بسا مخصوص باشد بجز فرشتههاى حافظ، با اینکه ممکن است از برون هم بر حال او آگاه
شوند.
12-
خصال (23): بسندش تا برسد به پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله که فرشتهها سه بخشند
یک بخش دو بال دارند و یک بخش سه بال، و یکى هم چهار بال.
در
کافى (272- روضه): بسندى تا عبد اللَّه بن طلحه مانندش را آورده.
بیان:
بسا مقصود اینست که بیشتر فرشتهها چنین هستند و منافات ندارد با آنچه وارد است در
کثرت بالهاى برخى فرشتهها.
13-
در (توحید، 201) و در خصال (36): بسندش از زید بن وهب که از على علیه السّلام پرسش
شد از قدرت خدا عزّ و جلّ پس بسخن برخاست و سپاس خدا نمود و او را ستود و فرمود:
براى خدا فرشتهها است که اگر یکى از آنها بزمین فرو شود از بزرگى او و بسیارى
بالش زمین او را جاى ندهد، برخى از آنهایند که اگر جن و انس مکلف شوند که او را
بستایند نتوانند از بس بندهاى بدنش از هم دورند و خوش ترکیب است، چگونه فرشته او
که میان دو شانه و پره گوشش 700 سال است ستوده شود؟.
برخى
با یک پرش افق را ببندد و برخى باشند که آسمانها تا کمر اویند برخى گام بر هواى
زیر زمین دارند بىقرارگاه و همه زمین تا زانوى او است، برخى همه آبهاى جهان را در
پشت صدف ناخن بزرگ خود جا دهد، برخى باشند که اگر همه کشتیها در اشک دیدهاش
افکنده شوند تا همیشه روان باشند فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ
الْخالِقِینَ.
14-
در عیون (ج 2 ص 76): بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله که براى خدا خروسى
است یالش زیر عرش است و پاهاش در درون زمین زیر زمین هفتم، در یک
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 154
سوم آخر شب بآوازى خدا را
تسبیح گوید که همه چیزى جز جن و انس بشنوند، و خروسهاى دنیا هم بهمراه او بانگ
دهند.
15-
در احتجاج (161) از هشام بن حکم که زندیق در پرسشهاى خود از امام ششم علیه السّلام
پرسید، چه علت دارند فرشتههاى گماشته بر بندههایش که خوب و بد او را بنویسند با
اینکه خدا نهان و نهانتر را میداند؟ فرمود: بدین آنها را بعبادت گرفته و گواهان
خلقش ساخته، تا بندههایش بیشتر مواظب طاعت خدا باشند و از گناهش خوددار گردند.
بسا
بندهاى که قصد گناه کند، و فرشته را یاد آورد و باز ایستد و میگوید پروردگارم
بنگرد مرا، و حافظان گواه بر من شوند، و نیز خدا بلطف خود آنها را بر بندهاش
گماشته تا دیوان سرکش، و جانوران زمین و آفات بسیارى را از آنجا که نبینند بفرمان
خدا از او بگردانند، تا فرمان خدا عزّ و جلّ برسد.
16-
در تفسیر على بن ابراهیم (237) در روایت ابى جارود از امام پنجم علیه السّلام در
قول خدا «از او است پىگیرها از پیش و از پس که نگهش دارند بفرمان خدا» میفرمود:
بفرمان خدا از اینکه در چاهى افتد، یا دیوارى بر او فرود آید یا بدو بدى رسد، تا
چون مقدّر آید او را با آن رها کنند و بدست مقدراتش سپارند، آن دو فرشتهاند
پاسبان شب، و دو تا پاسبان روز که بدنبال هم باشند.
17-
در تفسیر (337)، همان آیه نزد امام ششم خوانده شد و بخواننده فرمود: شما عرب
نیستید چگونه پىگیر در پیش است، با اینکه باید از پس باشد آن مرد گفت: قربانت این
چطور مىشود؟ فرمود: نزولش چنین است که «له معقبات من خلفه و رقیب من بین یدیه
یحفظونه بامر اللَّه» کیست بتواند چیزى را از امر خدا نگهدارد، آنان فرشتهها
باشند که مردم را نگهدارند.
بیان:
طبرسى در (ج 6 ص 279) مجمع گفته: در شواذ قرائت ابى برهسم است «له معقبات من بین
یدیه و رقباء من خلفه یحفظونه بامر اللَّه» و روایت شده از امام ششم علیه السّلام
«له معقبات من خلفه و رقیب من بین یدیه یحفظونه بامر اللَّه
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 155
از على و ابن عباس و عکرمه و
زید بن على هم نقل شده.
18-
در توحید (ص، 204) بسندش از امام ششم علیه السّلام که خدا را فرشته- ایست فاصله
میان پره گوش تا گردنش 500 سال پرواز پرنده است.
در
کافى (272- روضه) بسند عدّه مانندش را آورده.
19-
در توحید (205): بسندش از امام ششم علیه السّلام که خدا را فرشتهها است، نیمى از
تگرگ و نیمى از آتش میگویند: اى الفت بخش میان تگرگ و آتش دل ما را بر طاعتت
پایدار کن.
20-
و از همان (202- 203): بسندش تا پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله که فرمود:
خدا
خروسى دارد که دو پایش درون زمین هفتم و سرش نزد عرش و گردنش زیر عرش و فرشتهایست
از خدا که پاهاش درون زمین هفتم است باندازه زمینها برآید تا از افق آسمان سرآید،
و باز برآید تا شاخش عرش را بساید، گوید: منزهى تو پروردگارم، آن خروس دو پر دارد
که چون بازشان کند از مشرق و مغرب بگذرند، آخر شب پر گشاید و بر هم زند و فریاد
تسبیح کشد و گوید: سبحان اللَّه الملک القدوس الکبیر المتعال، لا اله الا هو الحى
القیوم چون چنین کند همه خروسهاى زمین تسبیح گویند و [پر زنند] و فریاد کشند.
و
چون او در آسمان خموش شود خروسهاى زمین خموش گردند، و سحرگاه پر باز کند و از مشرق
و مغرب بگذرد و بر هم زند و گوید بفریاد خود بتسبیح:
سبحان
اللَّه العزیز، سبحان اللَّه العظیم، سبحان اللَّه العزیز القهّار سبحان اللَّه ذى
العرش المجید، سبحان اللَّه ذى العرش الرفیع، چون چنین کند خروسهاى زمین بخوانند و
تسبیح گویند، چون بهیجان آید خروسهاى زمین بهیجان آیند و او را با تسبیح و تقدیس
پاسخ گویند آن خروس را پرى است بینهایت سپید که مانندش را ندیدم هرگز، زغبى دارد
در زیر پر سپیدش بینهایت سبز که مانندش را ندیدم همیشه شوق دارم که بدان پر خروس
بنگرم.
بیان:
جوهرى گفته: زغب موهاى ریز زردیست بر پر جوجه.
21-
در توحید (203): بسند گذشته از پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم که خدا را
فرشتهایست
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 156
نیمى بالاترش آتش است و نیم
پائینتر برف نه آتش برف را آب کند؛ نه برف آتش را خاموش کند، و او ایستاده و بآواز
بلند فریاد زند: منزه است آن خدا که سوزش این آتش را باز داشته و برف را آب نکند،
و سردى برف را باز داشته که سوزش این آتش را خاموش نکند، بار خدایا که الفت دادى
میان برف و آتش الفت ده دل بندههاى مؤمنت را بر طاعتت.
22-
و از همان: بهمین سند از پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله که خدا را فرشتهها است که
بهمه اندام بآوازهاى گوناگون تسبیح و حمد خدا کنند و سر بآسمان بر نیارند، و بکام
خود فرو نبرند از گریه و ترس از خدا عزّ و جلّ.
23-
و از همان: بسندش از جمیل بن درّاج که از امام ششم پرسیدم در آسمان دریا هست؟
فرمود: آرى، پدرانم از جدم بمن خبر دادند که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله
فرمود: در هفت آسمان دریاها است ژرف یکیشان 500 سال راه است در آنها فرشتهها است
که از آغاز آفرینش خود ایستادند و آب تا زانوى آنها است، هر کدام 1400 بال دارند و
در هر بالى چهار چهره و در هر چهره چهار زبان، با همه بال و چهره و زبان و دهان
خدا را تسبیح گویند که یکى با دیگرى نماند.
24-
و از همان: بسندش از اصبغ گفت: ابن کوّاء نزد امیر المؤمنین علیه السّلام آمد و
گفت بخدا که در قرآن یک آیه است که دلم را تباه کرده و مرا در دینم بشک انداخته،
فرمود: داغت بدل مادرت، تو را از دست بدهد، آن آیه چیست گفت قول خدا تعالى
وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ،
41- النور (براى پرنده چه صفى، چه نمازى، چه تسبیحى است) فرمود: اى پسر کوّاء
راستش خدا فرشتهها را بصورتهاى گوناگون آفریده.
هلا
خدا را یک فرشته است چون خروس چشم گشاده (کلفت آواز خ ب) خاکسترى، چنگالش در زمین
هفتم است و یالش در زیر عرش فرو ریخته، دو بال دارد، یکى در مشرق و دیگرى در مغرب،
یکى از آتش و یکى از برف، چون هنگام نماز شود بر دو چنگال ایستد و از زیر عرش گردن
فرازد و پرها بهم زند مانند
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 157
خروسها در خانههاى شما و
فریاد کشد، گواهم که نیست شایسته پرستش جز خدا یکى است، شریک ندارد، و گواهم که
محمّد سیّد پیغمبرانست و وصى او سیّد اوصیاء و اینکه خدا سبّوح است و قدّوس
پروردگار فرشتهها و روح. فرمود پس خروسهاى خانههاى شما پر زنند بر هم و او را
پاسخ گویند در گفتارش و اینست مقصود از قول خدا «و پرندهها در صفاند و هر کدام
نماز و تسبیح خود را دانند».
در
احتجاج (121) مانندش را از اصبغ آورده.
25-
در توحید: بسندش از امیر المؤمنین علیه السّلام که: هیچ کس نیست جز که با او
فرشتههاى پاسبانند و او را نگهدارند از اینکه در چاه افتد، یا دیوار بر او ویران
شود، یا بدى باو رسد، و چون مرگش رسد او را در بر آفت رها کنند (الخبر).
26-
در بصائر: بسندى که تا امام ششم رسیده فرمود: کروبیین گروهى از شیعه ما هستند از
آفریدههاى نخست خدا آنها را پس عرش نهاده، اگر نور یکى از آنها را بر اهل زمین
پخش کنند آنها را بس است فرمود: چون موسى از پروردگارش آنچه را نباید خواست بیکى
از کروبیان فرمود تا بر کوه تجلّى کرد و آن را نرم ساخت و گرد نمود.
در
سرائر: از سیارى مانندش را آورده.
27-
در اکمال الدین: بسندش تا ابن عباس که: شنیدم رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله
میفرمود: خدا تبارک و تعالى را فرشتهایست بنام «دردائیل» 16000 بال دارد که میان
هر دو بالش هوائى است چون میان آسمان و زمین، با خود میگفت: آیا بالاى پروردگار ما
چیزیست؟ خدا تبارک و تعالى گفته او را دانست و برابر بالهایش بدانها فزود 32000
شدند و باو وحى کرد بپرد و 500 سال پرید و سرش بیکى از پایههاى عرش نرسید، و چون
خدا عزّ و جلّ دانست خسته شده بدو وحى کرد: بجایت برگرد من بزرگم؛ بالایم چیزى
نیست مکان ندارم، پس خدا بالهایش را گرفت و از مقامى که
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 158
در صفوف فرشتهها داشت
بیرونش کرد.
و
چون حسین علیه السّلام زاده شد جبرئیل با هزار دسته از فرشتهها فرو شدند براى
مبارکباد پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و بدردائیل گذر کرد و وى از او خواست که از
پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله بحق نوزادش خواهش کند که نزد خدا شفیع او گردد،
پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله برایش دعا کرد بحق حسین علیه السّلام و خدا دعایش را
پذیرفت و بالهایش را برگرداند و او را بمقامش برگردانید.
گویم:
تمام آن در باب ولادت حسین علیه السّلام است.
بیان:
«آیا بالاى پروردگار ما چیزیست؟» بسا محض خطور در نهادش بوده و تردیدى نداشته تا
منافى عصمت و جلالت باشد.
28-
در اکمال: بسندش از داود بن فرقد که یکى از یاران ما پرسیدم بمن بگو: فرشتهها
میخوابند، گفتم: نمیدانم، گفت خدا میفرماید «تسبیح گویند شب و روز سستى ندارند،
20- الأنبیاء» سپس گفت: تازهاى از امام ششم برایت نگویم؟
گفتم:
چرا، گفت: این پرسش را از امام صادق علیه السّلام کردند، فرمود: هر زنده خواب دارد
جز خداى یگانه، عزّ و جلّ فرشتهها هم میخوابند، گفتم خدا عزّ و جلّ فرماید «تسبیح
گویند شب و روز، واننهند» فرمود نفس آنها تسبیح است.
29-
در خرائج: بسندش از امام پنجم علیه السّلام که: مائیم آنان که فرشتهها نزد ما رفت
و آمد دارند، برخى آواز را بشنوند و صورت را نه بینند، راستش فرشتهها در پشتىها
با ما مزاحمت کنند و ما از موى ریزههایشان براى فرزندان خود گردن بند بسازیم.
30-
در خرائج: بسندش از امام ششم علیه السّلام در قول خدا تعالى «راستى آنان که گفتند
پروردگار ما خدا است و آنگه پایدار ماندند فرو شوند بر آنها فرشتهها که نترسید و
غم مخورید، 30- فصّلت» هلا، بخدا که بسا شده ما در خانه خود براى آنها پشتى
نهادیم، گفته شد: فرشتهها بر شما نمایان شوند؟ فرمود: بکودکان ما از خود ما
مهربانترند و دست بچند پشتى زد که در خانه بود و فرمود: بخدا بسیار
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 159
شده که فرشتهها بر آنها پشت
دادهاند، و بسا از ریزه پرهایشان بر گرفتیم.
31-
عیاشى: بسندش از امام ششم در قول خدا «نگهدارندش از فرمان خدا، 12- الرعد» فرمود:
بندهاى نیست جز آن که با او دو فرشته است که نگهداریش کنند و چون فرمان خدا رسد
او را با آن وانهند.
32-
در مناقب: امام صادق از أبو حنیفه پرسید، نشیمنگاه دو فرشته کاتب کجا است؟ گفت:
نمىدانم، فرمود: بر دو گونه است، دهان دوات است، و زبان خامه، آب دهن مداد.
بیان:
بسا که مقصود دهان و زبان و آب دهن خود فرشته است، و اگر منظور از آدمى باشد، ممکن
است بمحض سخن گفتن در الواح آنها نقش بندد، و مخصوص بگفتار است.
33-
در کافى (ج 3 ص 69): بسندش از أبى اسامه گوید: نزد امام ششم بودم و مردى پرسیدش
آداب رفتن در خلاء چیست؟ فرمود: یاد خدا کند و از شیطان رجیم پناه برد، و چون تمام
کردى بگو «سپاس خدا را بر اینکه آزار از من بدر کرد بآسانى و عافیت، مرد گفت: آدمى
در این حال تاب نیارد جز اینکه بنگرد بدان چه از او بیرون آید: فرمود: در زمین هیچ
آدمى نباشد جز دو فرشته بر او گماشتهاند و در این حال گردنش بزیر آرند و گویند:
اى آدمىزاده بنگر تا آنچه برایش در این جهان رنج میکشى چه مىشود؟ 34- و از همان
(ج 3 ص 113): بسندش از امام ششم علیه السّلام که: چون دو فرشته بنده بیمار هر شام
بآسمان برآیند پروردگار تبارک و تعالى فرماید: براى بنده من در حال بیماریش چه
نوشتید؟ گویند: شکایت، فرماید: اگرش در حبس بدارم و از شکایتش دریغ دارم با او
انصاف نکردم، بنویسید برایش هر آنچه در حال تندرستى از کار خیر برایش مینوشتید، و
هیچ گناهى بر او ننویسید تا از حبسش بر آرم چه که او در حبس من است.
35-
و از همان (ص 314): بسندش از درست که شنیدم امام هفتم علیه السّلام
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 160
میفرمود: چون بندهاى بیمار
شود خدا بفرشته دست چپ وحى کند: تا در بند من است بر او گناهى ننویس، و بدست راستى
وحى کند: هر کار نیکى که در تندرستى او براى او مینوشتى بنویس.
36-
و از همان (0 ص 120): بسندش از امام ششم علیه السّلام که: هر که یک بیمار مسلمان
را عیادت کند خدا تا همیشه باو 70 هزار فرشته گمارد تا در بنه او در آیند و تا
قیامت تسبیح و تقدیس و تهلیل و تکبیر گویند و نیمى از نمازشان براى عیادتکننده
بیمار باشد.
37-
و از همان: بسندش از مهران بن محمّد که: شنیدم از امام ششم علیه السّلام مردهاى
که در گذشته خدا فرشتهاى بدردناکتر کسانش فرستد تا دست بدلش کشد و سوزش غم را از
آن ببرد، اگر چنین نبود جهان آبادان نمیشد.
38-
و از همان (0 ص 213): بسندش از أبى جعفر علیه السّلام که: جبرئیل گفت: یا رسول
اللَّه ما در خانهاى نرویم که در آن صورت آدمى باشد و نه در خانهاى که در آن بول
شود، و یا در آن سگ باشد.
39-
و از همان (ج 2 ص 176): بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم که جبرئیلم
باز گفت: خدا عزّ و جلّ فرشتهاى بزمین فروآورد و او رفت تا بدر خانهاى که مردى
از صاحب خانه اجازه ورود میخواست، باو گفت: تو چه نیازى بصاحب این خانه دارى؟ گفت:
برادر مسلمان من است، بدیدار او آمدم براى خدا تبارک و تعالى، گفت تنها براى همین
آمدى؟ گفت براى همین، فرشته گفت: مرا خدا بتو فرستاده و بتو سلام داده و فرموده:
بهشت براى تو واجب است، و افزود که خدا عزّ و جلّ فرماید، هر مسلمانى را دیدن کند
او را دیدن نکرده بلکه مرا دیدن کرده و ثوابش بهشت است.
40-
و از همان (0 ص 177): بسندش از أبى قرّه که شنیدم امام ششم میفرمود: هر که برادرش
را براى خدا دیدار کند در بیمارى یا تندرستى او نیرنگى نزند و عوضى نخواهد خدا بر
او 70 هزار فرشته بگمارد تا در دنبالش فریاد کنند
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 161
پاکى و بهشت بر تو خوش باد،
شما زوّار خدائید، مهمانان رحمانید، تا بخانهاش برگردد، یسیر باو گفت قربانت گر
چه راه دور باشد؟ فرمود: آرى اى یسیر گر چه یک سال باشد، خدا جواد است و فرشتهها
بسیار، بدرقهاش کنند تا بخانهاش بر گردد.
41-
و از همان (0 ص 178): بسندش از امام پنجم علیه السّلام که: مؤمن از خانه بدر آید
تا برادرش را دیدن کند و خدا عزّ و جلّ فرشتهاى بدو فرستد تا بالى در زمین نهد و
بالى در آسمان او را جوید (باو سایه اندازد خ ب) تا چون بمنزل او درآید، جبار
تبارک و تعالى ندا کند: اى بنده که حقّم را بزرگداشتى و از آثار پیغمبرم پیروى
کردى مرا باید تو را بزرگدارم، بخواه تا بتو بدهم، دعا کن تا اجابت کنم، خموش شو و
من آغاز کنم، چون برگردد آن فرشته بدرقهاش کند و با بالش او را سایه اندازد تا
بخانهاش در آید و خدا تبارک و تعالى ندایش کند، اى بنده که حقّم را بزرگداشتى بر
من باید ارجمندت دارم، بهشتم را بایست تو کردم و در باره بندههایم تو را شفیع
نمودم.
42-
و از همان (0 ص 281) بسندش از امام ششم علیه السّلام که: راستى چون دو مؤمن
برخورند و بهم دست دهند خدا عزّ و جلّ رحمت بر آنها فرو آرد و 99 آن از آن پر
محبتتر آنها است نسبت بیارش، و چون همراه شوند رحمت آنها را فرو گیرد و چون
بنشینند و با هم گفتگو کنند فرشتههاى حافظ بهم گویند: ما کنار رویم شاید رازى
دارند و خدا خواسته نهان باشد، گفتم: نه اینکه خدا فرماید «هیچ لفظى نگوید جز
اینکه رقیب و عتبه بر او هستند، 18- ق» فرمود: اى أبا اسحاق اگر حافظان نشنوند
البته خداى داناى راز بشنود و ببیند.
43-
و از همان (45- روضه): بسندش از امام پنجم که در ضمن مناجات موسى علیه السّلام با
خدا عزّ و جلّ این بود که خدا باو فرمود: اى موسى، سائل را گرامى دار ببخشى کم یا پاسخى
نیک، که نزد تو آید آنکه نه آدمى است
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 162
نه پرى، از فرشتههاى خدا
است تا آزمایشت کنند در آنچه من بتو دادم و از تو خواهند آنچه من بتو وانهادم، بپا
چه میکنى اى پسر عمران.
44-
در کافى (ج 4 ص 64): بسندش از امام ششم علیه السّلام که هر که روزهاش را نهان
دارد، خدا عزّ و جلّ بفرشتههایش فرماید: بندهام از عذابم پناهنده شد او را پناه
دهید، خدا عزّ و جلّ فرشتههایش را گماشته بدعاء براى روزه داران، و به آنها
نفرموده دعا کنند به کسى جز اینکه مستجاب کند.
45-
از همان (00): بسندش از امام ششم که: هر که براى خدا عزّ و جلّ روزه دارد در گرماى
سخت، و تشنه شود خدا هزار فرشته بر او گمارد تا دست برویش کشند و او را مژده دهند.
46-
از همان (ج 4 ص 547): بسندش از امام ششم که در روزهاى حج خدا فرشتهها فرستد بصورت
آدمى تا کالاى حاج و تجار را بخرند، گفتم: با آن چه کنند؟ فرمود به دریا افکنند.
47-
و از همان (276- روضه): بسندش از امام ششم علیه السّلام که: خلقى بیش از فرشتهها
نباشند و البته هر شب 70 هزار از آسمان فرو آیند و به خانه کعبه طواف کنند و هم در
هر روزى.
48-
در اختصاص (109) بسندى تا امام ششم علیه السّلام که خدا عزّ و جلّ فرشتهها را از
نور آفریده (الخبر).
49-
و از همان: بسندش از امام ششم که: فرشتهاى از پروردگارش اجازه خواست تا بصورت
آدمى بزمین آید، به او اجازه داد، و او گذر کرد به مردى که بر در خانه مردمى بود و
از یکى از مردان آنها سؤال میکرد، فرشته گفت، اى بنده خدا از این مرد چه میخواهى،
گفت یک برادر دینى است در مسلمانى و دوست دارم به او سلام دهم، گفت: خویش او نیستى
و به او کارى و نیازى ندارى؟ گفت: نه، جز دوستى در راه خدا عزّ و جلّ آمدم به او
سلامى بدهم گفت: من فرستاده خدایم
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 163
بتو که فرماید، براى دوستى
با او در راه من تو را آمرزیدم.
50-
در کتاب حسین بن سعید: از امام ششم علیه السّلام که معاویة بن عمار گوید شنیدم
میفرمود: در آسمان دو فرشته گماشته بر بندههایند، هر که براى خدا تواضع کند
بالایش برند، و هر که تکبّر کند زبونش سازند.
51-
در نوادر راوندى: که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: جبرئیلم آمد و
گفت:
اى
محمّد چگونه بشما فرود شوم با اینکه مسواک نکنید و با آب خود را نشوئید، و بندهاى
پشت دست خود را نشوئید.
52-
در مجالس شیخ: بسندى تا پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله که: فرشتهاى مردمى را بر در
خانهاى که صاحبش نبود دید و باو گفت: اى بنده خدا براى چه باین خانه آمدى؟ گفت:
برادرم را دیدن کنم گفت: خویش نزدیک تو است یا نیازى باو دارى؟ گفت: هیچ خویشى از
پیوند مسلمانى نزدیکتر نیست و باو هم نیازى ندارم و آمدم او را دیدن کنم در راه
خدا پروردگار جهانیان، گفت مژدهگیر که من فرستاده خدایم بتو و خدا تو را سلام
رساند و فرماید: قصد زیارت من کردى و پذیرائى تو با من است، من بهشت را بتو واجب
کردم، و تو را از خشم خود و از دوزخ معاف کردم، که بدیدن او آمدى.
53-
و از همان: بسندى از ابن عباس که: همیشه بامداد على علیه السّلام نزد پیغمبر صلى
اللَّه علیه و آله و سلم میرفت و او دوست داشت که کسى بر على سبقت نجوید، و بناگاه
پیغمبر در صحن خانه بود و سرش بدامن دحیة بن خلیفه کلبى بود و على علیه السّلام
گفت:
درود
بر تو، حال صبح پیغمبر چگونه است؟ گفت خوب است اى برادر رسول خدا صلى اللَّه علیه
و آله على گفت خدایت از طرف ما خاندان جزاى خیر دهاد، دحیه گفت: راستى من دوستت
دارم و نزد من هدیه خوبى دارى از مدح، توئى أمیر مؤمنان، و پیشواى دست و رو سفیدان
و آقاى آدمیزادهها تا روز قیامت جز پیغمبران و مرسلین، لواء حمد در قیامت بدست تو
است، تو و شیعیانت بهمراه محمّد و گروهش ببهشت برده شوید.
البته
رستگار است هر که دوستت دارد و نومید و زیانکار است هر که تو را
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 164
وانهد بدوستى محمّد تو را
دوست دارند و بدشمنى او دشمنت دارند، شفاعت محمّد صلى اللَّه علیه و آله بدانها
نرسد، نزدیک بیا اى برگزیده خدا، و سر پیغمبر را صلى اللَّه علیه و آله گرفت و
بدامن او نهاد و پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله بیدار شد و گفت: این همهمه چه بود؟
و بوى باز گفت، فرمود: دحیه کلبى نبود و جبرئیل بود، تو را بنامى خواند که خدایت
بدان نامیده رواست که دوستى تو را بدل مؤمنان انداخته، و ترست را بدل کافران.
54-
در علل محمّد بن على بن ابراهیم: پرسش شد امام ششم از فرشتهها که میخورند و
مینوشند و نکاح میکنند؟ فرمود: نه، آنها بهمان نسیم عرش زندهاند پرسش شد سبب
خوابشان چیست؟ فرمود براى جدائى آنها از خدا عزّ و جلّ چون آن را که خواب و چرت
نگیرد همان خدا است.
55-
و از همان: علّت در اینکه صیحه آسمانى را چگونه همه اهل دنیا بفهمند با اینکه صیحه
بیک زبانست و زبان مردم مختلف است؟ فرمود: در هر کشورى فرشتهها گمارده است، و
بزبان أهل آن ندا کنند، ابلیس هم در هر کشورى شیاطینى بگمارد تا بزبان آن فریاد
زنند هلا کار از آن عثمان بن عفانست.
56-
اقبال (35) در تعقیب نماز ماه رمضان و جز آن: و رحمت فرست بر جبرئیل، میکائیل،
اسرافیل، ملک الموت، مالک دوزخ، رضوان دربان بهشت روح القدس، روح الامین حاملان
مقرب عرش، منکر و نکیر، دو فرشته نگهبان و بر کرام کاتبین.
57-
در نهج البلاغة (ج 1 ص 341) از نوف بکالى که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اى
متکلّف وصف پروردگارت پس وصف کن جبرئیل و میکائیل و لشکرهاى مقرب فرشتهها را که
در آستانهاى قدس سنگین بار و سرگردانند از اینکه وصف کنند احسن الخالقین را.
58-
در نوادر على بن اسباط: بسندى از امام پنجم علیه السّلام که: چون پیغمبر صلى
اللَّه علیه و آله در گذشت خاندانش درازتر شبى را گذراندند، گویا نه آسمانى
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 165
بر آنان سایه اندازد، نه
زمینى آنها را بر خود دارد از هراس، چون پیغمبر نزدیکان و بیگانگان را بخون کشیده
بود براى خدا، در این میانه یکى برشان آمد که او را ندیدند و سخنش را شنیدند و گفت:
درود
بر شما اى اهل بیت و رحمت و برکات خدا، خدا از هر مصیبت دلدارى است و نجات از هر
هلاکت است و جبران آنچه از دست رفته، خدا شما را پسندید و فضیلت داد و پاکیزه کرد
و خاندان پیغمبرش ساخت و علمش را بشما سپرد، و کتابش را بشما وانهاد، شما را صندوق
دانش خود، و عصاى عزّت خویش نمود، و نمونه نور خود آورد، از لغزشها نگهداشت و از
فتنهها آسوده کرد، تسلیت خدا را بپذیرید که رحمت خود را از شما باز نگیرد و دشمن
را بر شما نچرخاند.
شمائید
اهل خدا که بوسیله شما نعمتش را کامل کرده، و تفرقه را گرد آورده و کلمه را یکى
کرده، شمائید اولیاء اللَّه، هر که بشما پیوست نجات یافت و هر که بشما ستم کرد
نابود شود، دوستى شما در قرآنش بر بندههاى مؤمنش واجب شده، و خدا بیارى شما هر
گاه خواهد توانا است، در عواقب امور شکیبا باشید که همه بخدا برگردند، شما را
سپرده پیغمبر خود پذیرفته، و باولیاء مؤمن خود در زمین سپرده، هر که امانتش را
بپردازد خدا راست کردارش سازد، شمائید امانت سپرده، و دوست داشتنى واجب.
از
آن شما است طاعت مفروضه، و بشما نعمت کامل شده خدا پیغمبرش را برده با اینکه دین
را بدو کامل کرده، و راه را براى شما باز کرده نادان را عذرى نیست هر که نادانى
کند یا منکر شود یا تغافل نماید حسابش با خدا است، خدا پشتیبان حوائج شماست، از
خدا یارى جوئید بر هر که بشما ستم کند، و هر نیازى را از خدا بخواهید، و السلام
علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
یحیى
بن أبى القاسم پرسید قربانت از کى این تسلیت براى شما آمد؟ فرمود:
از
خدا عزّ و جلّ.
گویم:
مانند آن بچند سند انبوه در مجلد ششم گذشت، و در ابواب جنائز بیاید.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 166
59- در کافى (272- روضه):
بسندش از امام پنجم علیه السّلام که خدا خروسى دارد و پایش در زمین هفتم و گردنش
زیر عرش تا شده، دو بالش در هواست، نیمه شب یا یک سوم آخر شب پر زند و فریاد کشد،
سبّوح قدوس پروردگار ما پادشاه حق آشکار، نیست معبودى جز او پروردگار فرشتهها و
روح، و همه خروسها پر زنند و بخوانند.
60-
در احتجاج (191) ترجمه آن در شماره 15 باب گذشته.
61-
در کافى (204- روضه): بسندش از ابى بصیر که امام ششم فرمود:
اى
ابا محمّد راستى براى خدا عزّ ذکره فرشتههاست که گناه را از دوش شیعههاى ما
بریزند چنانچه باد برگ را از درخت در خزان، و اینست معنى قول خدا «تسبیح گویند
بسپاس پروردگار خود و آمرزشجویند براى آنان که گرویدند، 7- المؤمنون» بخدا نخواسته
است با این جز شما را.
62-
دلائل الامامه طبرى: بسندى از یونس بن ظبیان که از امام ششم اجازه ورود خواستم،
معتب بدر آمد و بمن اذن داد، وارد شدم و او با من چون گذشته وارد نشد، چون بآنجا
رسیدم بناگاه مردى بصورت امام ششم را دیدم و باو بشیوه گذشته سلام دادم، گفت: اى
مرد تو کیستى؟ کافرى یا مؤمن؟ برابرش دو مرد که گویا پرنده بر سر آنها است آرام و
بیحرکت ایستاده بودند، گفت درآ و در اتاق دوم وارد شدم و بناگاه مردى بصورت امام
ششم بود و برابرش خلق بسیارى هم شکل بودند.
گفت:
که را خواهى؟ گفتم: امام ششم را، گفت: بر امر بزرگى وارد شدى یا کفر است و یا
ایمان و از اتاق مردى برآمد و بیرون در ایستاد و مرا بر در نگهداشت و دیدهام را
نورى فرا گرفت و گفتم: السلام علیکم یا بیت اللَّه و نوره و حجابه فرمود: و علیک
السلام یا یونس و باتاق درآمدم و برابرش دو پرنده سخن مىگفتند و من سخن امام را
میفهمیدم و سخن آنها را نمىفهمیدم، چون بیرون شدند فرمود: اى یونس، بپرس، مائیم
نور در همه تاریکیها. مائیم بیت المعمور که هر
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 167
که در آن درآمد آسود، مائیم
عترت خدا و کبریائش.
گوید:
گفتم: قربانت چیز عجیبى دیدم، مردى بصورت شما فرمود: اى یونس، ما را وصف نتوان آن
سرپرست آسمان سوم بود، و خواهش میکرد از خدا اجازه بگیرم که با برادرش در آسمان
چهارم باشد گوید: گفتم: اینان که با تو در خانه بودند؟ فرمود: اینان یاوران فرشته
قائم بودند گوید: گفتم: آن دو تا فرمود:
جبرئیل
و میکائیل بودند بزمین فرو شدند، و بالا نروند تا این کار بشود، و آنان 5 هزار
بودند اى یونس، بواسطه ما دیدهها بینند و گوشها شنوند، و دلها ایمان بخود گیرند.
بیان
«مؤمنى یا کافر» یعنى اگر منکر شوى آنچه را بینى کافرى و گر بپذیرى مؤمنى.
63-
در کافى (ج 7 ص 436): بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله که خدا را فرشته-
ایست دو پایش در پائینتر زمین است تا 500 سال راه و سرش در بالاتر آسمان تا 1000
سال میگوید: منزهى تو چه اندازه بزرگى، فرمود: خدا عزّ و جلّ بدو وحى کند آن را
نداند کسى که بمن سوگند دروغ خورد.
64-
و از همان (0 ص 437): بسندش از ابى جعفر علیه السّلام که خدا تبارک و تعالى خروسى
سفید آفریده گردنش زیر عرش است و دو پایش در آخر زمین هفتم بالى در مشرق دارد و
بالى در مغرب، خروسها نخوانند تا او بخواند، و چون بخواند دو پر بخواباند و گوید:
منزه است خداى بزرگ، نیست مانندش چیزى فرمود: خدا تبارک و تعالى پاسخش دهد و
فرماید، کسى که بفهمد آنچه تو گوئى بمن سوگند دروغ نخورد.
65-
در درّ منثور (ج 1 ص 49) از انس که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: نخست
تلبیه گو فرشتهها بودند، چون خدا فرمود: «من در زمین جایگزین گذارم گفتند آیا در
آن میگذارى کسى که تباهى انگیزد و خونها ریزد با اینکه، تسبیح گوئیمت و بسپاست
تقدیس نمائیم- البقره» و با او ردّ کردند، و خدا از آنها رو گردانید
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 168
و شش سال گرد عرش گردیدند و
گفتند: لبیک، لبیک، در عذر خواهیت، لبیک از تو آمرزشخواهیم و بتو باز گردیم.
66-
و از ابن جبیر است که عمر نماز فرشتهها را از پیغمبر پرسید و باو پاسخى نداد، و
جبرئیل آمد و گفت اهل آسمان دنیا همه در سجدهاند تا قیامت و گویند: سبحان ذى
الملک و الملکوت، و اهل آسمان دوم راکع تا قیامت و گویند:
سبحان
ذى العزة و الجبروت، و اهل آسمان چهارم ایستادهاند تا قیامت و گویند:
سبحان
الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ.
67-
و از ابن عباس که چون دو لشکر در بدر برابر هم شدند برسول خدا وحى آمد و از او رفت
و مژده داد بمردم که جبرئیل با لشکرى از فرشتهها در جناح راست لشکر است و میکائیل
با لشکرى دیگر در چپ، و اسرافیل در لشکرى دیگر ابلیس بصورت سراقة بن مالک شده کمک
مشرکانست و میگوید: امروز کسى بر شما چیره نشود از مردم.
و
چون دشمن خدا فرشتهها را دید پس رفت و گفت: من از شما بیزارم، راستى مینگرم آنچه
را شما ننگرید، حارث بن هشام بگمان اینکه سراقه است او را باز- داشت چون سخن او را
شنید و زد تو سینه حارث و او را انداخت، و رفت تا خود را بدریا افکند و دو دست
برداشت و گفت: پروردگارا از تو خواهم موعدى که بمن وعده کردى (00 ج 3 ص 160).
68-
و از حسن در قول خدا «من بینم آنچه شما نبینید» گفت: جبرئیل را دید عبا بر سر دارد
و جلو یارانش اسب خود را میکشد و سوار آن نشده (...) 66- و از ابى ذر رضى اللَّه
عنه که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: راستى من بینم آنچه شما نبینید، و
شنوم آنچه شما نشنوید ناله کرد آسمان و سزد که ناله کند، در آن جاى چهار انگشت
نباشد جز فرشتهاى براى خدا پیشانى بسجده نهاده، بخدا اگر بدانید آنچه من دانم، کم
بخندید، و پر بگریید، از زنان در بستر کام نگیرید، و بتپهها در آئید تا بخدا پناه
برید که اى کاش من درختى بودم.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 169
بیان: ... طیّبى در شرح این
حدیث گفته: دوست دارم درختى باشم، بسخن ابى ذر بهتر ماند، زیرا پیغمبر خداشناستر
از این است که آرزوى حالى کند پستتر از آنچه دارد.
و
من گویم: این اظهار ترس از خدا است و منافى قرب بخدا نیست بلکه مؤیّد آنست «همانا
ترسند از خدا علماء».
70-
درّ منثور (ج 6 ص 322) از ابن عباس که خدا نهاده بر آدمیزاده دو نگهبان در شب، و
دو نگهبان در روز، عمل او را حفظ کنند و اثر او را بنویسند.
71-
و از ابن عباس است که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: خدا شما را نهى
کرد برهنه شوید، شرم کنید از فرشتهها که با شمایند و کرام کاتبین هستند و از شما
جدا نشوند مگر در سه حاجت، غائط، جنابت، غسل.
72-
و از مردى از بنى تمیم، گفت ما نزد ابى عوام بودیم، این آیه را خواند
عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ بر آنست نوزده 21- المدثر» الفا؟
گفتم: نه بلکه 19 فرشته، گفت تو کجا این را دانستى؟ گفتم: چون خدا میفرماید: «و
نساختیم شماره آنها را جز آزمایش براى آنان که کافر شدند» گفت: راست گفتى آنها 19
فرشتهاند و بدست هر فرشته عمودیست از آهن که دو پره دارد، و با هر ضربت 70 هزار
را فرو برد، میانه دو شانه هر فرشته چنین و چنان است.
73-
از ابى سعید خدرى که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله براى آنها از شب معراج باز
گفت، فرمود من و جبرئیل بآسمان دنیا برآمدیم و بناگاه فرشتهاى بنام اسماعیل که
سرپرست آنست دیدم که برابرش 70 هزار فرشته بودند و با هر فرشته 100 هزار سپاه و
این آیه را خواند «و نداند سپاههاى پروردگارت را جز او 32- المدثر» (ج 1 ص 284 درّ
منثور).
74-
(ج 6 ص 275- درّ منثور) و از ابن عباس که نفرستاده خدا بر پیغمبرش چیزى از قرآن جز
بهمراه چهار فرشته نگهبان که آن را حفظ کردند تا به
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 170
پیغمبر رساندند، سپس این را
خواند «داناى نهانست و مطلع نکند بر نهان خود کسى را جز رسولى که به پسندد و البته
براه اندازد از پیش و از پس او دیده به آنها، 28- الجن» یعنى چهار فرشته «تا بداند
که رسالات پروردگارش را رساندهاند».
75-
(...) و از سعید بن جبیر در قول خدا «البته او براه اندازد از پیش او و از پس او
دیدهبان» گفت: چهار نگهبان با جبرئیل تا بداند محمّد که رسالات پروردگارشان را
رسانند، گفت: جبرئیل قرآن را نیاورد جز با او چهار فرشته نگهبان بودند 76- (.. ص
276) از ضحّاک بن مزاحم در قول خدا «جز رسولى که پسندد و البته براه اندازد از پیش
او و از پس او دیدهبان» گفت: چون نزد پیغمبر فرشته مىآمد فرشتههائى از پیش و پس
او مىآمدند تا نگذارند شیطان بصورت فرشته درآید.
77-
(ج 5 ص 275 درّ منثور) از ابن عباس در تفسیر قول خدا «جز رسولى که پسندید و البته
براه اندازد از پیش او و پس او دیدهبان» گفت: فرشتههاى پىگیر بودند که پیغمبر
را از شیاطین حفظ میکردند تا بر او روشن شود وضع آنکه بر او فرستاده شده.
78-
(.. ص 292): و از سعید بن جبیر «و نیست از ما جز آنکه مقام معلومى دارد، 145-
الصافات» گفت: فرشتههایند، در آسمان جایى نیست جز آنکه در آن فرشتهایست بسجده یا
ایستاده تا قیامت.
79-
(.. ص 292) از علاء بن سعد که روزى رسول خدا به همنشینانش فرمود:
آسمان
نالید و سزد که بنالد جاى پائى در آن نیست مگر آنکه فرشتهاى در رکوع است یا سجود،
سپس خواند وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ، وَ إِنَّا لَنَحْنُ
الْمُسَبِّحُونَ- الصافات.
80-
از مجاهد، وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ
الْمُسَبِّحُونَ گفت: نالید آسمان و سرزنش ندارد که بنالد بر آن یک وجب نیست جز
فرشتهاى پیشانى نهاده یا دو
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 171
گام بر آن دارد.
81-
ترجمه آن در شماره 69 گذشت.
82-
(.. ص 293) از حکیم بن حزام که نزد رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم بودیم،
فرمود میشنوید آنچه شنوم؟ گفتیم: یا رسول اللَّه چه شنوى؟ فرمود: ناله آسمان، و
سرزنش ندارد که بنالد، در آن جاى پائى نیست جز فرشتهاى راکع است یا ساجد.
83-
در فردوس الاخبار: از سعد بن معاذ که پیغمبر فرمود: با خلال دهان خود را پاک کنید
که جاى دو فرشته نگهبان و نویسنده است و راستى مدادشان آب دهن است و قلمشان زبان،
و چیزى سختتر بر آنها نیست از مانده خوراک در میان دهن.
84-
در سعد السعود: پس از ذکر دو فرشته گماشته ببنده گفت: در روایتى است که بام و شام
که میخواهند فرو آیند، اسرافیل کار بنده را از لوح محفوظ نسخه بردارد و بدانها
دهد، و چون بام و شام برگردد بدفتر مربوط بهر بنده اسرافیل آن را مقابله کند با
نسخه اصل تا روشن شود که برابر آنست.
تکملهایست
[در مورد حقیقت و صفات فرشتهها]
بدان
که همه امامیه و مسلمانان جز اندکى فیلسوف مآب مسلمان نما که مایه ویرانى اصول و
عقائدند اتفاق دارند بر اینکه فرشتهها هستند و جسمى لطیف و نورانى و بالدارند دو
تا و سه تا و چهار و بیشتر، و بخواست خدا طبق مصلحت میتوانند بهر شکلى درآیند،
بالا روند و فرو آیند و پیغمبران و اوصیاء آنها را بینند، و مجرّد دانستن و تعبیر
از آنها به عقول و نفوس فلکى و قواى طبیعت و تأویل آیات بسیار و اخبار متواتره در
باره آنها باعتماد بر شبهههاى سست و استبعاد و هم انحراف از راه راست و پیروى از
نادانان و کوردلانست.
محقق
دوانى در شرح عقائد گفته: فرشتهها اجسامى لطیف و توانا بر تشکلات مختلفند، شارح
مقاصد گفته آنچه از کتاب و سنت برآید و عقیده أکثر ملّت است اینست که فرشتهها
جسمى لطیف و نورانى قادر بظهور در اشکال مختلفند، علم و قدرت
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 172
بر کارهاى سخت دارند، کارشان
طاعت است و جایشان آسمانها، رسولان وحى خدایند بر پیغمبران و امناى آنند. شبانه روز
تسبیح خوانند و وانگیرند، گناه خدا را در آنچه فرماید نکنند، هر آنچه فرمان دارند
انجام دهند[1].
و
گفته: فرشتهها نزد فلاسفه عقول مجرده و نفوس فلکیهاند، و آنها که هیچ ارتباطى با
اجسام ندارند کروبیین نام دارند و طلسمچیان معتقدند هر فلکى روحى کلى دارد که سرپرست
او است و ارواح بسیارى از آن پراکنده شود، مثل اینکه عرش که بزرگترین فلک است روحى
دارد که در همه درونیهاى آن اثر کند و از آن ارواح بسیارى برآیند که با اجزاء عرش
و اطرافش مربوطند چنانچه نفس ناطقه سرپرست تن است و قواى طبیعى و حیوانى و نفسانى
دارد باعتبار هر عضوى و بدین معنا است قول خدا «روزى که برخیزد روح و فرشته در صف،
28- النبأ» و قول خدا «ببینى فرشتهها را فراگیرند در گرد عرش بتسبیح و سپاس
پروردگارشان 75- الزمر» و چنیناند فلکهاى دیگر.
و
براى هر درجه روحى دانند که اثرش هنگام ورود خورشید بدان ظاهر شود، و همچنان براى
همه روزها و ساعتها و دریاها و کوهها و بیابانها و آبادیها و انواع گیاهها و
جانداران و جز آن که در زبان شرع هم آمده، فرشته ارزاق، فرشته دریاها، فرشته
بارانها، ملک الموت، و جز آن، و خلاصه چنانچه هر تن
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 173
را نفس سرپرستى است هر نوعى
از انواع بلکه هر صنفى را روح سرپرستى است بعقیده آنها که طبائع نام دارند، طبائع
تام آن نوع که از آفات و ترسها نگهش دارند، و أثرش در نوع چون اثر نفس انسانى در
شخص ظاهر شود (پایان) رازى در (ج 1 ص 276- 280) تفسیرش گفته: میان عقلا خلاف نیست
که درجه اشرف عالم بالا وجود فرشتهها است چنانچه اشرف عالم خاکى وجود آدمى است جز
اینکه در ماهیت و حقیقت فرشته اختلاف است و چند قول دارد.
1-
فرشته مکان دارد و جسمى است لطیف چون هوا و باشکال مختلف درآید و در آسمانها است و
این قول اکثر مسلمانانست.
2-
طوائفى از بتپرستها گویند فرشتهها همان اختران سعد و نحسند که بنظر آنها
زندهاند و ناطق و سعد آنها فرشتههاى رحمتند و نحسشان فرشتههاى عذاب.
3-
گبران و ثنویه گویند: این جهان دو ریشه ازلى دارد که نورند و ظلمت و هر دو جوهر و
شفاف و حساس و مختار و توانا هستند و نفس و صورت و کار و تدبیرشان ضد هم است، جوهر
نور خوب و خیرمند، پاک، خوشبو، کریم النفس است شادى آور و بىزیان، سودمند و
بىدریغ، زنده کن و بىمرگ و جوهر ظلمت بر ضد آنست، از جوهر نور اولیاء زایند نه
به زناشوئى بلکه بتابش چون پرتو از نور بخش و آن اولیاء فرشتههایند و جوهر ظلمت
دشمن زاید که دیوانند نه بزناشوئى بلکه چون برآمدن سفاهت از سفیه و بنا بر این
گفتهها و فرشتهها موجودات مکانى و جسمانیند.
4-
فرشتهها موجوداتى خود دارند ولى لامکان و بىجسم و در حقیقت نفوس ناطقهاند که
جدا از پیکرند و اگر پاک و خالص و خیرمندند فرشتهاند و اگر پلید و تیرهاند
دیوند.
5-
قول فلاسفه است که: جوهر خوددار لامکانند و در ماهیت از نفوس ناطقه بشریه جدایند و
از آنها نیرومندتر و داناترند و چون خورشیدند که نفوس
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 174
آدمیان پرتوى از آنند و دو
درجه دارند یکم وابسته باجرام فلکى چون نفوس آدمى که وابسته به تن آنها است دوم
بالاتر از اینکه سرپرست فلک باشند و اختران چون نفوس ما نسبت به ابدان بلکه غرق در
شناخت خدا و دوستى اویند و در کار پرستش او و فرمانبردارى او، و اینان فرشتههاى
مقرب باشند و نسبت آنها بدسته یکم چون نسبت دسته یکم است بنفوس ناطقه آدمیان.
و
این دو قسم مورد اتفاق فلاسفهاند، و برخى فرشتهها را بانواع دیگر معتقدند نیز که
فرشتههاى سرپرست احوال جهان خاکى باشند و آنها را فرشتههاى زمینى نامند و اگر
خیرمند باشند فرشته باشند و اگر بد باشند و زیانبخش دیوان و شیاطین باشند و
دانشمندان اختلاف دارند که دلیل وجود فرشته عقلى است یا منحصر بدلیل شرع است و
فلاسفه بر قول اولند.
گویم:
برخى دلائل آنها را ذکر کرده و گفته: در برخى کتب تذکیر دیدم چون پیغمبر صلى
اللَّه علیه و آله بمعراج رفت در یک جا فرشتهها را بوضع بازارگردانان دید که در
برابر هم بودند، پرسید اینها کجا میروند؟ جبرئیل گفت: نمیدانم جز اینکه از روزى که
آفریده شدم آنها را بینم و هر کدام را پیش دیدم پس از آن ندیدم، و از یکیشان
پرسیدند از کى آفریده شدى؟ گفت نمیدانم جز اینکه خدا تعالى در هر 400 هزار سال
اخترى آفریند، از آنگاه که مرا آفریده 400 هزار کوکب آفریده.
سپس
گفته: بدان که خدا در قرآن اصناف و اوصاف فرشتهها را ذکر کرده اما اصناف آنها.
1-
حاملان عرش «و بر میدارند عرش پروردگارت را تا آخر آیه، 17- الحاقه.
2-
فراگیرندهها گرد عرش «ببینى فرشتهها را فراگیر گرد عرش تا آخر آیه (75- الزمر).
3-
بزرگان فرشتهها چون جبرئیل و میکائیل که خدا فرموده «جبرئیل و
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 175
میکائیل، 98- البقره، و
جبرئیل را بچند چیز وصف کرده.
یکم:
وحى آور بانبیاء «فرو آورد او را روح الأمین، 193- الشعراء.
دوم:
اینکه او را بمیکائیل مقدم داشته.
سوم:
او را دوم خود نام برده «راستى خدا مولاى او است و جبرئیل 40- التحریم).
چهارم:
او را روح القدس نامیده.
پنجم:
یار دوستان خدا است و مقهور ساز دشمنان او با هزارها فرشته نشان دار.
ششم:
باو شش لقب داده «راستى که او رسولى است کریم- تا فرموده- امین 19- 21- التکویر، و
یکى از آنها هم اسرافیل صاحب صور و دیگر عزرائیل قابض ارواح است که یاورانى دارد.
4-
فرشتههاى بهشت «و فرشتهها از هر در بر آنها درآیند تا آخر آیه، 33- الرعد».
5-
فرشتههاى دوزخ «بر آنست نوزده و ننهادیم یاران دوزخ را جز فرشتهها 30- 31-
المدثر» و رئیس آنها مالک است «اى مالک حکم کند در باره ما پروردگارت 77- الزخرف» و
نام همه «زبانیه است» «البته بخوانیم زبانیه را، 18- العلق».
6-
فرشتههاى گماشته بآدمیزاده که فرموده «از راست و از چپ نشستهایست لفظى نگوید جز
اینکه نزد او رقیب و عتیدند، 17- ق» و قول خدا «از او است پىگیرها تا آخر آیه،
11- الرعد» و قول او «و میفرستد بر شما نگهبان، 61- الانعام».
7-
گماشتههاى باحوال این جهان وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا،
1- الصّافات و قول او فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً،
5- النازعات و از ابن عباس است که: براى خدا فرشتهها است جز حافظان که نویسند هر
برگى از درخت افتد، و چون یکى از شما در بیابانى
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 176
درمانده شد، فریاد زند: کمک
کنید اى بندگان خدا.
اما
اوصاف ملائکه از چند وجه است.
1-
رسولان خدایند «سازنده است فرشتهها را رسولان، 1- الفاطر» و قول او «خدا برگزیند
از فرشتهها رسولان، 75- الحج».
2-
قربى از شرافت بخدا دارند و همانست مقصود از قول خدا «و آنان که نزد اویند تکبّر
نورزند، 19- الأنبیاء» و قول خدا «بلکه بندههائى ارجمندند 26- الأنبیاء».
3-
وصف فرمانبرى آنها از چند راه.
یکم:
حکایت خدا از آنان «ما تسبیح خوانیم بسپاست و تقدیس کنیم برایت 30- البقره» و
اینکه گفتهاند «و راستى که ما در صف باشیم، و راستى که تسبیحکنندهایم، 665-
166- الصافات» و خدا آنها را در این دروغگو نشمرده.
دوم:
پیشتازى آنها بانجام فرمان خدا که فرموده «بیدرنگ فرشتهها همه سجده کردند 37- ص».
سوم:
کارى جز بفرمان و غدقن او نکنند که فرمود «در گفته بر او پیشى نگیرند و بفرمان او
کار کنند، 27- الأنبیاء».
چهارم:
وصف نیروى آنها از چند راه.
یکم:
اینکه حامل عرشند و هشت از آنها عرش را بردارند با اینکه کرسى در آنست و از عرش
کوچکتر است و خود بزرگتر از هفت آسمانست چون خدا فرماید «فرا دارد کرسیش آسمانها و
زمین را، 255- البقرة».
دوم:
اینکه بلندى عرش تا آنجا است که وهم بدان نرسد و دلیلش قول خدا تعالى است «برآیند
فرشتهها و روح بسوى او در روزى که 50 هزار سال است» و آنان نیروئى دارند که در یک
لحظه از آن فرودآیند.
سوم:
قول خدا «و دمیده شود در صور تا آخر آیه، 51- یس» و نیروى صاحب صور تا آنجا است که
بیک دمیدن هر آنچه در آسمانها و زمین است بیجان
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 177
کند و بدمیدن دوّم همه زنده
شوند.
چهارم:
نیروى جبرئیل تا آنجا رسید که کوههاى قوم لوط را با شهرهاى آنها یکباره از جا
برکند.
5-
وصف ترس آنها از خدا و دلیلش چند وجه است.
یکم:
با پر عبادتى و بىگناهى ترسان و هراسانند تا آنجا که گویا عبادات خود را گناهان
دانند، خدا فرموده «و مىترسند از خدا بر فراز خود، 50- النحل» و فرموده «از ترس
خدا نگرانند و هراسان، 58- المؤمنون».
دوم:
از بیهقى در شعب الایمان از ابن عباس که: در این میان که رسول خدا صلى اللَّه علیه
و آله در یکسو بود و جبرئیل با او بود، در این میان افق آسمان شکافت و جبرئیل کوچک
شد و درهم رفت تا آخر آنچه بروایت سیوطى در باب آینده آید (پایان).
من
گویم: گر چه در آغاز سخن خود گفته: بیشتر مسلمانان فرشتهها را جسم دانند، ولى از
پایان سخنش روشن است که مخالف آن جز نصارى و فلاسفه که هیچ شرعى باو ندارند
نیستند، زیرا در همه چیز برأى پست و خرد ناتوان خود سخن گفتهاند.
و
میگویم: از سید مرتضى پرسیدند، چگونه جبرئیل بصورت دحیه کلبى وحى به پیغمبر فرو
مىآورد، آیا خود میتوانست بصورتى دیگر گردد یا خدایش او را چنین میکرد، و اگر
پیغمبر از جز صورت جبرئیل قرآن را میشنید که مورد اعتراض است و اگر از جبرئیل
میشنید چگونه بصورت بشر بود و روایت است که شیطان و پرى هم این قدرت تشکل را دارند،
درخواست که آن را توضیح دهید و دیگر اینکه جبرئیل وحى را از خدا میشنید یا از حجاب
و چگونه باو میرسید، و دیگر اینکه جبرئیل اوصاف خدا را بیش از ما میدانست یا مانند
ما، و در کجاى آسمان است، و آیا چون جبرئیل بخدا متوجه میشد مانند ما در باره او
سرگردان بود
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 178
چه که وهم بدو نرسد یا او و
دیگران فرشتهها در شناخت خدا بر ما امتیازى داشتند؟ جواب: نزول جبرئیل بصورت دحیه
کلبى بدرخواست پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم بوده، و تشکّل او بقدرت خود او
نبوده بلکه خدا او را براستى بدین صورت نموده نه بصورت سازى، و آنچه پیغمبر صلى
اللَّه علیه و آله شنیده از خود جبرئیل بوده که قرآن را بدو خوانده، و اما ابلیس و
جن قادر بر تشکل نیستند و هیچ قادرى نتواند صورت خود را عوض کند، و اگر مصلحت باشد
خدا او را بصورت دیگر میگرداند، و جبرئیل بسا که وحى را از کلام خدا میشنیده و یاد
میگرفته، و رواست که آن را از لوح محفوظ میخوانده.
و
اما آنچه جبرئیل از صفات خدا میدانسته از راه دلیل و تعقل بوده، و مانند دانشمندان
دیگر است، و امّا جاى او روایت است که در آسمان چهارم است، و اما آنچه در نهاد او
بیاید جائز نیست باعث سرگردانى او باشد و تردید کند، زیرا معصوم است و زشتى از او
نسزد (پایان).
در
برخى از آنچه افاده کرده اعتراض است و بر اندیشمند نهان نیست و از او رحمة اللَّه
علیه پرسیدند که: چون اهل بهشت در بهشت درآیند تکلیف فرشتهها چیست؟
آیا
با آدمیان در آن بمانند، و مردم آنها را ببینند و چون آدمیان میخورند و مینوشند،
یا تسبیح و تقدیس میکنند؟ و آیا تکلیف از آنها ساقط مىشود؟ و آیا جن چه وضعى
دارند؟
جواب:
رواست با آدمیان در بهشت باشند، و رواست در بهشت دیگر باشند زیرا بهشت بسیار است:
بهشت خلد، بهشت عدن، جنّة المأوى و جز آن که خدا نام نبرده، اما دید آدمى از آنها
درست نیست مگر بر یکى از دو وجه.
1-
خدا دید چشم آدمى را تا آنجا نیرو دهد و بیفزاید که آنها را توانند دید.
2-
فرشته جسم زمختى شوند که بدید آدمى آیند، و اما خوردن و نوشیدن
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 179
آنها رواست زیرا پاداش لذت
بخشى به آنها دهد و رواست لذت آنها در خور و نوش باشد، و امّا تکلیف آنها ساقط
مىشود، زیرا تکلیف و پاداش با هم نمىشود، سخن در باره جن هم همین است.
شیخ
مفید- ره- در کتاب مقالات گفته: قول اینست که ائمه کرام کلام فرشتهها را میشنیدند
گرچه شخص آنها را نمىدیدند و من گویم از نظر عقل رواست که آنها را بینند، و در
باره صدیقان شیعه و معصوم از گمراهى ممتنع نیست، و صحت آن در باره أئمه علیه
السّلام رسیده، و از شیعیان ابرار و اخیار با حجت و برهان نام برده شده و آن مذهب
فقهاء امامیه و محدّثان آنها است.
ولى
بنى نوبخت و جمعى از أهل امامت که معرفت ندارند باخبار و خوب فکر نکردند آن را
منکر شدند و گفته است: رواست محتضر فرشتهها را بچشم بیند بواسطه آنکه خدا دید او
را بیفزاید تا جسم شفاف و رقیق آنها را بنگرد.
و
گفته است: گفتهاى در فرود آمدن دو فرشته بر مردهها در گور و پرسش از اعتقاد
آنها.
من
گویم: این درست است و مورد اتفاق شیعه و محدّثانست و تفسیر خلاصهاش اینست که خدا
بهر که خواهد نعمت دهد پس از مردنش دو فرشته بنام مبشّر و بشیر بر او فرود آرد و
از پروردگارش جلت عظمته و از پیغمبرش و از ولیّش بپرسند و بحقى که در دنیا معتقد
بوده پاسخ دهد، و غرض از پرسش آنها، نشانهگیرى براى نعمتى است که او را سزد، در
پاسخ لذت آن را دریابد، و هر که را خدا خواهد عذاب کند در برزخ دو فرشته بنام ناکر
و نکیر بدو فرود آرد و بعذابش گمارد، و منظور از بازپرسى او نشانهگیرى براى
عذابیست که او را سزد بواسطه جواب مشوّش یا اظهار اعتقاد بد یا اشتباه یا درماندن
از جواب، و دو فرشته باصحاب قبور فرو نشوند مگر بوجهى که ما ذکر کردیم.
سید
داماد هم به پیروى از فلاسفه در این باره گفته: نزول وصف چیزى شود که در ذات خود
جایى دارد و اعراض را نشاید خصوص آنها که مستقر نیستند مانند
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 180
اصوات و وصف قرآن به نزول
خواه از نظر حروف ملفوظه یا معانى محفوظه آن باشد باعتبار محل آنست و آن
فرشتهایست که سخن قرآن را از خداوند بشنیدن یا درک روحانى برگرفته یا از لوح
محفوظ حفظ کرده و آن را به پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم آورده، و این هم
نشاید مگر بگفته کسى که فرشتهها را جسم داند، و آن سخن مردم تحصیل نکرده است.
ولى
حق صریح که عقیده حکماء الهى و تحصیل کردههاى مسلمانست اینست که فرشتهها چند
گروهند، سفلى و علوى، زمینى و آسمانى، جسمانى و مجرد، و هر گروهى شعوب و طبقاتى
دارد چون قواى منطبعه، طبائع جوهریه، ارباب أنواع نفوس مفارقه آسمانى، جواهر عقلى
مجرّد، با طبقات انواع و انوار خود که یکى از آنها روح القدس است که در دل قدسى روانان
باذن خدا میدمد «و نداند لشکرهاى خدا را جز خود او، 31- المدثر».
و
در حدیث است از او علیه السّلام که «نالد آسمان و سزد که بنالد در آن جاى پائى
نیست مگر آنکه فرشتهاى ساجد است یا راکع» و بنا بر این مطلب نهان نیست، جز اینکه
ظهور عقلانى را براى نفوس أنبیاء نزول نام شود از نظر تشبیه هیولاى عقلى و ارتباط
روحانى او به نزول جسمى و پیوست مکانى، و نزول فرشته استعاره تبعیّه باشد و اینکه
گوئیم (نزل القرآن فرو شد قرآن) مجاز مرسل باشد بتبع آن استعاره تبعیه.
ولى
من گویم هیچ کس از من خوشدل نشود که این را بهیچ وجه صحیح شمارم چون مخالفتى است
با همه فرق است اسلامى، و احادیث متواتره، و شکستى است در قوانین عقلى فلسفى و نسخ
ضوابط مقرره بیانیه است چون امّت اتفاق دارند که پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و
سلم جبرئیل و فرشتههاى مقرّب را بچشم جسمانى میدید، و سخن خداى کریم را از زبان
آنها با گوش جسمانى خود مىشنید.
و
قانون درست حکمت اینست که ملاک دید بشرى و حسى نقش گرفتن صورت است در حسّ مشترک، و
همانا آنچه دیده شود از چیزى که برابر حس است صورت
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 181
ذهنى آنست که نقش شده و هویت
خارجى بالعرض دیده شود و بطور مجاز گرچه برابر بودن وجود او شرط دید است، و دو
عدسى دیده وسیله رساندن بحس مشترکند نه آنکه لوح نقش آن باشند، و روش شنیدن هم
همین است، و افاضه نیروى دید و شنید بطور مطلق از آفریننده صور است.
چون
نفس یکسره در تن فرو شده و جز او همتى ندارد، و کششى بعالم قدس حق در او نیست، حس
مشترک راهى براى نقش صور ندارد جز از حس ظاهر، و نمود ماده خارجیه در برابر او، و
اگر نفسى فطرت قدسى دارد، و در جوهر آفرینش خود روشنگر است و تحصیل خصال پاک کرده،
گوهر تابناک شده و بعالم عقل وابسته گردیده و تا آنجا رسیده که بخلع بدن نیرو
یافته و برفض حواس تن و اندر خود تواند فروشد هرجا خواهد و هر زمانى خواهد بفرمان
پروردگار خود.
قوت
متخیله او نیز چندان گرفتار عالم ظاهر نیست و تواند از عالم غیب دریافت کند، چون
از دام طبیعت رسته، خود را برشته جان بسته و تواند بروح القدس پیوست و بهر فرشته
مقرب که خدا خواهد تا علم و حکمت از آنجا در وى نقش بندد و بتابد، چون آئینه زلال
در برابر خورشید ولى چون بهر حال نفس در جهان ماده گرفتار است و بدست سپاه جسد
دچار است آنچه از عالم غیب در برابرش نمود کند باید مناسب جهان ماده گردد و فرشته بصورت
بشر در نظر او جلوهگر شود که سخنهاى منظمى شنیده شود از طرف خدا سخن گوید، چنانچه
خدا فرموده «پس فرستادیم نزد او روح خود را و مجسم شد در برابر او آدمى درست، 17-
مریم».
و
مقصودم اینست که صور شنیدنى و دیدنى در لوحه نقشگیر نقش بندد نه از راه حسن ظاهر
که صماخ گوش و پرده دیدهاند، بلکه از بالا فرود آیند تا فرا خور او شوند و در او
نقش بندند، و در شنیدن و دیدن معمول شنیده شده و دیده شده از مواد خارجیه برداشت
میشوند و بالا میروند تا بلوح نقشگیر حس مشترک، و از آنجا بالا میروند بخیال و
متخیله و از آنجا بالا میروند بعالم نفس عاقله.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 182
ولى در دید فرشته و شنیدن
وحى که خود دید و شنید است کار برعکس است و فیض الهى از عالم امر بنفس میرسد پاک و
مجرّد و از آنجا بعالم خیال فرو مىشود تا آن را مفصل و پیوست بعبارتى منظم درک
میکند و این صورت متحققه در عالم خیال بحس مشترک فرو مىآید و سخن را میشنود و شخص
را مىبیند و این بهترین اقسام وحى است.
و
گفتهاند وحى اینست که عقل فعال با الفاظ شنیدنى و مفصلى نفس را مخاطب میسازد، و
آن را درجات چندى است در برابر درجات متفاوته نفس آماده، و بسا که دید و شنید بدین
ترتیب از یکسو نباشد بلکه از هر سو باشد.
و
در حدیث است که حارث بن هشام از رسول خدا پرسید چگونه وحى بتو آید؟ فرمود گاهى
مانند نواى زنگ آید و آن سختتر است و از من برود و آنچه گفته حفظم بماند، و گاهى
فرشته چون مردمى مجسم شود و با من سخن گوید و من آنچه گوید حفظ کنم.
و
بسا نفس روشنگر در زمانى کاملتر است و چون از جهان حس رو برگرداند و بروح القدس
پیوندد بدید عاقله خود نمود روح القدس را بصورت اصلى او بنگرد چنانچه در حدیث آمده
که یک بار جبرئیل بصورت ویژه خود نزد پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله آمد و گویا همه
جهان را پر کرده بود، و در درجات پائینتر از مرتبههاى نبوت بسا که فرشتههاى خدا
را بیند و سخن خدا را از آن شنود ولى در خواب نه بیدارى.
و
تحقیقش همانست که دانستى جز اینکه کار در اینجا بهمان نیروى متخیله بسامان میرسد
که بوسیله آن نظم و تفصیل آنچه در عالم ملکوت دیده انجام شود و صورت و عبارت بحس
مشترک نرسند، و خوابهاى درست عارفان و صالحان هم بهمین روش است جز اینکه بپایه
نبوّت نیست و بنهایت کمال نباشد و در حدیث است که آن 46/ 1 یا 70/ 1 از نبوّت باشد
باختلاف درجات که درجه کاملترش از آن (محدّثین) است بفتح دال از تحدیث، و آنها
کسانیند که از عالم حس بعالم غیب صعود کردند،
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 183
و بسا که در بیدارى هم آوازى
از درون خود شنوند ولى شخص نمود دارى را بچشم نبینند.
و
در کتاب حجة کافى کلینى- رضی الله عنه- در فرق میان رسول و نبىّ و محدّث است که
ائمه علیهم السلام محدّث و مفهّمند (ج 1 ص 270) و چون مسأله از راهش بتو روشن شد
پدید گردد که جمله (نزل الملک، فرو شد فرشته) مجاز عقلى است، دو واژه جمله معنى
حقیقى خود را دارند و مجاز در اسناد است زیرا نزول در حقیقت از آن صورت نمودار است
و بالعرض بجوهر مجرّد قدسى که فرشته است نسبت داده شده، در اینجا استعاره بکار
نرفته، چنانچه گوئیم، آنکه در کشتى است حرکت کرد، و گوئیم: من حرکت کردم، یا
ساکنم، یا زید را دیدم در صورتى که مقصود وجود عینى او است نه صورت ذهنى نقش بسته در
حسن مشترک و همچنانست در همه مقولاتى که ما نسبت بآنها بالعرض متصف هستیم.
و
امّا جمله (نزل الفرقان قرآن فرود آمد) مجاز است و استعاره تبعیه دارد، چون نازل
حقیقى محل آنست که نمودار فرشته است بصورت بشرى، یا اینکه مجاز در اسناد است نه در
کلمه بنا بر اینکه اصوات و الفاظ عرض قائم بزبان گوینده نیستند بلکه عارض هوا
هستند و حرکت زبان سبب آنها است.
اگر
گوئى: تو مطلب را در افاده خود بر قول بانطباع در دیدن بنیاد کردى و بنا بر دو قول
دیگر چه گوئى؟.
1-
دید اینست که شعاعى بفیض الهى از درون چشم برآید بشکل مخروط و در هواى میانه آن و
مرئى قرار گیرد و دید محقق شود.
2-
دید یک فیض بخشى اشراقى است از جانب مبدأ که مایه کشف ابصاریست نامرئى و عدسى چشم
در برابر هم باشند.
گویم:
من از این باک ندارم زیرا این اختلاف سه قولى در دید از مواد خارجیه است و از راه
عدسى دیده بمذهب معمول نه در ابصار از درون و از راه غیب بدون دریافت از ماده
خارجیه، بعلاوه هر سه قول در لوازم با هم موافقند
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 184
و بیشتر حکماء روش انطباع را
پذیرایند و حق همانست، و آنچه یک دسته از اشراقیان گفتهاند که: ابصار عبارت از یک
صور مثالى آویخته میان دیدگر و دید شده است تا دید در آئینه و صور خیالیه صرف و
امور وحى را تصحیح کنند، برهانى برایش نیافتم، بلکه بصورتسازیهاى صوفیه بیشتر ماند
تا بقوانین حکماء، و تفصیل سخن در این باره بعهده کتب برهانى ما است (پایان).
و
شاید او- ره- خواسته مطلب را از نظر فلسفه مآبان تحقیق کند، و نوشابه حقیقت را
بسراب آراء منحرفان آمیخته با اینکه دو راه از هم جدایند، و حق در این میانه روشن
است، و از آنچه گفتیم حق پدید گردد و باز هم خواهیم گفت.
85-
میگویم: بچند سند معتبر براى ما روایت شده این دعاء امام چهارم علیه السّلام در
صلاة بر حمله عرش و هر فرشته مقرب: بار خدایا، و حاملان عرشت که وانگیرند از
تسبیحت و دلگیر نشوند از تقدیست، و خسته نشوند از عبادتت، و کوتاهى روا ندارند در
فرمانت، و از شوق بتو غفلت نورزند، و اسرافیل صاحب صور که بر پا است چشم براه
اجازه تو است و رسیدن وقت تا با یک دمیدن همه خفتههاى گور را بیدار کند، و
میکائیل که نزد تو آبرو و مقام بلندى دارد، و جبرئیل امین وحى تو که مطاع اهل
آسمانها است، و پا بر جا در برت، و مقرب درگاهت و آن روح که سره فرشتههاى حجب
است، و آن روح که از فرمان تو است.
بار
خدایا رحمت کن بر آنان و بر فرشتهها که فروتر از آنهایند، از آنها که در
آسمانهایت باشند، و امانت دار پیامهایت، و آنان که از مداومت دلتنگ نشوند، و از
رنج خسته و مانده نشوند و سست نگردند، و دلخواه از تسبیحت بازشان ندارد، و غفلت از
تعظیمت آنها را نبرّد، دیدههاشان بزیر است، چشم بتو نیندازند گردن فرودند و
پیوسته شیفته تواند پر در یاد نعمتهاى تواند، و در برابر عظمت و جلال کبریائت
فروتنند، و آنان که چون بینند دوزخ بر نافرمانان بغرّد گویند منزهى تو، ما
بسزاوارى تو پرستشت نکردیم.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 185
رحمت فرست بر آنها و بر
روحانیین از فرشتههات و نزدیکانت و پیامرسانان برسولانت، و امینان بر وحیت، و آن
تیرهها که ویژه خود ساختى و از خوراک و نوشابه بتقدیس خود آنها را بىنیاز کردى،
و درون طبقههاى آسمانهایت جا دادى و آنها که چون قیامت رسد بر اطراف آسمانها
باشند، و بر خازنان باران، و رانندههاى ابر، و آنکه از آواز راندن ابرش جنجال رعد
شنوده شود، و چون وزش ابر را بدو بشنا اندازى آتشبارهاى برق بدرخشند و به آنها که
برف و تگرگ را بدرقه کنند، و با قطرههاى باران که فرو ریزند بزمین آیند، و
سرپرستهاى خزائن بادها و گماشتههاى بکوهها تا از جا نکنند.
و
آنان که اوزان آبها را بدانها آموختى، و پیمانههاى بارانهاى سخت و طوفانى و پیکان
بلا آور از فرشتههات، و پیکهاى فراوانى بخش، و آنان که سفیران ارجمند و نیکند، و
نگهبانان گرامى نویسنده، و ملک الموت و یاورانش، و منکر و نکیر و مبشّر و بشیر، و
رومان فتان القبور، و طوافگران بر بیت المعمور، و مالک و خازنها، و رضوان و
خادمان بهشتها، و آنان که نافرمانى خدا نکنند در هر فرمانى و انجام دهند آنچه
فرمان دارند، و آنان که گویند «درود بر شما براى شکیبائى شما، وه چه خوب سرانجام
خانهایست» و زبانیهها که چون بدانها گفته شود «بگیریدش، بندش نهید بدوزخش
اندازید، 23- الحاقه» بدو بشتابند و مهلتش ندهند.
و
آنان که یادشان را از دل بردیم و مقامشان را نزد تو ندانیم، و ندانیم بچه کارى
آنها را گماردى، و سکّان هوا و زمین و آب، و آنان که سرپرست مردمند، رحمت فرست بر
آنها روزى که هر کس با راننده و گواهى آید، و رحمت فرست بر آنها رحمتى که کرامت بر
کرامت آنها فزائى، و پاکى بر پاکى آنها، بار خدایا چون رحمت فرستى بر فرشتهها و
پیامبرانت و دعاى ما را بدانها رساندى، بر ما هم رحمت فرست براى گفتار خوبى که در
باره آنها توفیق بما دادى، زیرا تو جواد و کریمى.
تبیان:
گویم این دعا در صحیفه کامله مشهوره هم هست و در روایات دیگر
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 186
چنانچه در مجلد آخر بیان
کردیم و در اینجا توضیحاتى در شرح آن بدهیم گرچه در کتاب الفرائد (الفوائد خ ب)
الطریفه بطور نهانى در آن سخن گفتیم.
«اللهم
و حملة عرشک ...» و او براى عطف بر جملههاى دعاى پیش است، یا عطف قصه است بر قصه،
و گفتهاند زائد است یا استیناف یا عطف به ادعو است که از اللهم فهم شود، و جز دو
تاى اولى همه بعیدند، و مقصود اینست که حاملان عرش سزاوار رحمت تواند و معانى عرش
گذشت و مناسب در اینجا همان جسم بزرگى است که بر دوش فرشتهها است.
تسبیح
و تقدیس هر دو بمعنى منزه دانستن از عیب و نقص است، و بسا که یکم تنزیه ذاتست و
دوم تنزیه صفات ... فرشته موکل بصور و آن شاخى است که در آن بدمد چنانچه خدا
فرموده «دمیده شود در صور و جان دهد هر که در آسمانها و زمین است جز آنکه خدا
خواهد، سپس دمیده شود در آن بار دیگر و ناگاه همه ایستادهاند و نگاه میکنند، 48-
الزمر» و خدا فرمود: «نیست جز یک آواز و بناگاه همه نزد ما حاضر شدهاند، 53- یس»
و تفصیلش در کتاب معاد گذشته.
«رهائن
قبور» بسا مقصود کسانى باشند که مردهها را تا روز قیامت در آنها نگهدارند، یا
مردها که گرو کردار خود هستند، چنانچه خدا فرموده: «هر کسى بدان چه کرده گرو است،
38- المدثّر» و از پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله روایت شده که جان شما در گرو
کردار شما است، آنها را باستغفار آزاد کنید، و مانند آن در اخبار بسیار است ... و
امام بذکر نفخه دوم اکتفاء کرده، چون سختتر است و نزدیکتر بقیامت، و احتمال اینکه
کلمه اذن و امر اشاره بنفخه یکم باشد بعید است.
میکائیل
از بزرگان فرشتهها است، و روایت است که رئیس فرشتههاى گماشته بارزاق مردم است
چون فرشتههاى ابر و رعد و برق و باد و جز آن، و در آن چند املاء است، میکال چون
قنطار، میکائیل و میکئیل، و میکائل و میکئل.
جبرئیل
هم از بزرگتران فرشتهها است و چند تلفظ دارد، جبرئیل، جبرئل جبریل چون قندیل،
جبرالّ بلام تشدید دار و جبرائیل و جبرائل، گفتهاند بمعنى عبد اللَّه
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 187
است یا صفوة اللَّه او پیک
وحى است بر همه پیغمبران یا بخصوص اولو العزم، یا برخى دیگر هم و او را مطاع و
امین وصف کرده اشاره بقول خدا تعالى (مُطاعٍ ثَمَّ
أَمِینٍ، 21- التکویر).
«و
روح سرپرست بر فرشتههاى حجب» معنى حجب گذشته و این دلیل است که روح رئیس
فرشتههاى موکل بر حجب است و ظاهر اینست که یک شخص است و بسا مقصود اینست که هر
فرشته گماشته بر حجابى روح است «و روحى که از فرمان تو است» اشاره است بقول خدا
«پرسند از روح بگو روح از فرمان پروردگار من است، 85- بنى اسرائیل» و ظاهر این
عبارت اینست که روح از جنس فرشتهها است یا مانند آنها است که از باب تغلیب نام
آنها را گرفته و مقصود روح آدمى نیست، و در باره آن میان مفسران اختلاف است چنانچه
در باب نفس و روح بیاید و گفتهاند: روح انسان است: گفتهاند مقصود جبرئیل است، و
ظاهر دعاء اینست که جز او است.
و
گفتهاند از بزرگان فرشتهها است و آنست که خدا تعالى فرموده «روزى که بایستند روح
و فرشتهها در صف، 38- الأنبیاء» و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت است که 70
هزار چهره دارد، و در هر چهره 70 هزار زبان، در هر زبان 70 هزار لغت، و خدا را
بهمه این لغات تسبیح گوید، و خدا با هر تسبیحى فرشتهاى آفریند که تا قیامت با
فرشتهها پرواز کند، و خدا آفریدهاى بزرگتر از روح ندارد جز عرش، و اگر خواهد همه
آسمانها و هفت زمین را یک لقمه سازد و ببلعد، و جواب در این صورت اینست که او از
غرائب آفریدههاى خدا است.
و
گفتهاند خلقى است بزرگ و از فرشتهها نیست، از آنها بالاتر است و این اظهر است از
اخبار دیگر چنانچه کلینى (ج 1 ص 273) کافى و على بن ابراهیم و صفار و دیگران بسندهاى
صحیح از ابى بصیر روایت کردند که پرسیدم از امام ششم از قول خدا عزّ و جلّ «و
پرسندت از روح بگو روح از فرمان پروردگار من است» فرمود: آفریدهایست بزرگتر از
جبرئیل و میکائیل، بهمراه رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله بود و با ائمه علیهم
السلام است و او از ملکوتست.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 188
و کلینى در (ج 1 ص 274-
کافى) باسناد خود روایت کرده که مردى نزد امیر المؤمنین علیه السّلام آمد و از روح
پرسیدش که آیا او جبرئیل نیست و امیر المؤمنین باو فرمود: جبرئیل از فرشتهها است
و روح جز جبرئیل است، و بارها همان را بدان مرد گفت، و او گفت البته چیز بزرگى
گفتى، کسى نه پندارد که روح جز جبرئیل است، امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو
خود گمراهى و از گمراهان روایت میکنى خدا عز و جل میفرماید به پیغمبرش صلى اللَّه
علیه و آله «و فرو فرستد فرشتهها را با روح، 2- النحل» و روح جز فرشتهها است، و
اخبار در این باره گذشت و اینکه در دعایش روح را با فرشتهها آورده از باب تغلیب
است چنانچه دانستى یا از راه تقیه طبق عقیده مخالفین است.
«و
بر فرشتههاى فروتر» بحسب مکان چون گذشتهها حاملان عرش و کرسى و ساکنان آنها
بودند و حجب و اینها بالاتر از هفت آسمانند یا بحسب درجه و مقام یا هر دو.
«و
امانت داران پیامهاى تو» دلالت دارد که تبلیغ پیام منحصر به جبرئیل نیست، و ممکن
است اینها بر جز اولو العزم فرو شوند یا گاهى هم بدانان، چنانچه برخى اخبار بر آن
دلالت دارد، یا مقصود وسائط میان خدا و جبرئیل است چون قلم، لوح و اسرافیل و جز آن
که گذشت، و در بعضى اخبار قدسیه است که: از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله از
جبرئیل از میکائیل، از اسرافیل، از لوح، از قلم، از خدا عزّ و جلّ یا مقصود پیکها
است که بفرشتههاى ابر و باران و عذاب و رحمت و دیگر فرشتههاى گماشته بر امور
بندهها آیند، یا فرشتههاى گماشته بر دو لوح که همه کتب آسمانى در آنها ثبت است،
یا آنان که در شب قدر بانبیاء و اوصیاء فرو شوند.
«آنان
که از پیوسته کارى دلتنگى ندارند، درماندگى از خستگى و سستى ندارند» این عبارت
براى عموم است پس از ذکر افراد خاص زیرا که آن و پس از آن حال همه فرشتهها است و
شامل فرشتههاى زمین هم میشوند، بلکه فرشتههاى حجب و عرش و کرسى، یا خاصى است پس
از عام براى ذکر برخى صفات که بحسب
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 189
ظاهر ویژه برخى از آنها است
که بعد از این هستند، و ذکر این اوصاف هم منافات ندارد زیرا اینها کمال آنها هم
هستند، و مجموع اوصاف مخصوص بدانهایند یا عطف تفسیریست براى بیان برخى اوصاف ثابته
آنها، و ذکر سبب سزاوارى بطلب رحمت. «شهرت آنها را از تسبیح تو باز ندارد» یعنى شهوت
ندارند.
«دیدههاشان
خاشع است و نظر بسوى تو بر ندارند» در برخى نسخهها است که نظر بسوى تو نیندازند،
و بسا مقصود اینست که از شرم سر بزیر دارند یا از ترس، یا دیده بدان سو دارند که
خدا قبله آنها ساخته و بسوى عرش چشم نیندازند.
و
بسا که مقصود نظر دل است یعنى در ذات و صفاتت نیندیشیدند و بدان چه خرد آنها نرسد
و ظاهر اینست که این دو وصف از برخى فرشتهها است چنانچه در خبر معراج گذشت و بسا
که عمومى باشد «و آنان که چون بنفس کشیدن دوزخ بنگرند بر نافرمانهاى تو» ترسند از
اینکه مقصر باشند در عبادت تو و گویند «سبحانک ما عبدناک حق عبادتک».
یعنى
تو را منزه دانیم از اینکه عبادات ما تو را سزد، زیرا چون سختى کیفر خدا را نگرند
بخود بنگرند و کردار خود و ببزرگى و جلال خدا و دریابند که کردارشان قاصر است از
آنچه خداى سبحان را سزد و باو پناه برند و بتقصیر خود اعتراف کنند، و برحمت و عفو
و کرمش پناه گیرند، یا اینکه چون با شنیدن صوت عذاب بر خود ترسند که مبادا بناحق
دچار کیفر شوند، خدا را از آن منزّه شمارند و خود را مستحق آن دانند.
و
والد- ره- میگفت: بسا که این اظهار تعجب باشد از مخالفت دوزخیان تا آنکه به کیفر
سزاوار شدند یا از آواز هراس آور غیر عادى، و این توبه آنها باشد از مکروه، و بسا
بقصد شفاعت گنهکاران باشد که خود را با آنها پیوسته و گفتند: خدایا ما مقصریم بما
و آنها همه رحم کن.
«و
بر روحانیان از فرشتههایت» در نهایه گفته فرشتههاى روحانى با راء
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 190
ضمه دار و فتحه دار است و
منسوب بروح که جانست یا روح بفتح که نسیم بهشت است و الف و نون براى نسبت فزوده
شدند، و مقصود اینست که اجسامى لطیفند و دیده آنها را درک نکند (پایان) و آنچه
گفتهاند: که جوهر مجرّد عقل و نفسند رجم بغیب است و آنچه معلوم است نوعى از
فرشتههایند «و حملة غیب ...» غیب دو قسم دارد.
یکم:
آنکه دلیلى ندارد و مقصود است از قول خدا «و نزد او است کلیدهاى غیب، و جز او کسى
نداندش 56- الانعام».
دوم:
آنچه دلیلى دارد چون صانع و اوصافش و روز باز پسین و احوالش بیضاوى چنین ذکر کرده،
و مقصود در اینجا یا خصوص یکم است یا احم «و المؤتمنین» تأکید است یا عطف تفسیرى
یا طائفه دیگر از فرشتههاى مبلغ احکام و شرائع و اولى اظهر است و تکرار مطلب در
مقام دعا و عبادت بچند عبارت مؤکد بلاغت است.
«تیرههاى
فرشتههاى مخصوص خودت» که همیشه کارشان عبادتست بخلاف آنان که بعد ذکر کرده و کار
دیگر دارند از بالا رفتن و پائین آمدن و جز آن، گرچه این کارها هم عبادت آنها است،
یا اینکه مخصوص باسراریند که دیگران ندانند.
«و
بىنیازشان کردى از خوراک و نوشابه بتقدیس خودت» یعنى خلقى هستند که در بقاء نیاز
بغذاء ندارند، و چنانچه نیروى ما بغذاء است نیروى آنها بتسبیح و تقدیس و عبادتست.
«و
در درون طبقههاى آسمانهات جاشان دادى» دلالت دارد بر رخنه میان آسمانها که جاى
فرشتهها است «و آنان بر اطرافش هستند چون قیامت شود» اشاره است بقول خدا «و
بشکافد آسمان و در آن روز از هم پاشیده باشد و فرشته بر اطراف آنست و بردارند عرش
پروردگارت را در آن روز هشتا بر بالاى خود 16- 17- الحاقه» طبرسى- ره- در (ج 10 ص
346 مجمع) گوید: ارجاء اطراف است، فرشته اسمى است که بر یکى و جمعى گویند و آسمان
جاى فرشتهها است و چون از هم
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 191
پاشید آنها باطراف افتند و
گفتهاند: فرشتهها در اطراف آسمان در انتظار رسیدن فرمانند که دوزخیان را بدان
رانند و بهشتیان را تحیت و خوشامد گویند در بهشت (پایان).
و
گفتهاند: این مثلى است براى بیان ویران شدن آسمانها و پراکنده شدن اهلشان باطراف
آنها مانند خانهاى که خراب شود ...
«خازنان
باران» فرشتههاى گماشته بدریاهاى باران خیز چنانچه از برخى اخبار برآید، یا
گماشته باندازه بارانها، یا آنها که ابرها را انگیزند و گرچه از بخارهاى زمین و
دریا باشند چنانچه مشهور است و زواجر سحاب عطف تفسیرى آنست یعنى راننده ابرها و
بدان تفسیر شده قول خدا تعالى فَالزَّاجِراتِ زَجْراً
چنانچه گذشت «و آنکه بآواز راندنش جنجال رعدها شنیده شود» در قاموس است که رعد
آواز ابر است، و یا نام فرشتهاى که آن را میراند چنانچه مشتریان شتر را باحدى
خواندن.
اذا
سبحت به حفیفة السحاب در این عبارت نسخهها بسیار مختلفند، در بعضى سبّحت بیاء با
تشدید، و در بعضى با تخفیف، حفیفة بحاء بىنقطه و دو فاء یک نقطه «خفیفه» با خاء
نقطهدار و فاء و قاف بعد از آن، در برخى، حفیقه با بىنقطه و فاء و قاف بدنبال،
بناء بر تشدید باء ممکن است اشاره باشد بقول خدا «او است که تسبیح گوید رعد بحمدش،
14- الرّعد» و با تخفیف بمعنى شنا است و مناسبتر است.
حفیف
آواى دویدن اسب و پریدن پرنده است، و خفق آواز کفش است در راه رفتن و حرکت پرچم در
وزش باد، ولى حفیق بحاء بىنقطه و فاء و قاف که در نسخه ابن ادریس است در کتب لغت
نیافتیم و شاید سهو قلم است و این عبارت دنباله کلام پیش است و وصف فرشته دیگر
نیست، و در نسخه ابن شاذان است که إذا ساق به متراکم السحاب التمعت صواعق البروق
چون ابر در هم آن را براند آتش برق از آن بجهد.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 192
«بدرقه کنان برف و تگرگ و
فروشونده با قطرههاى باران چون فرو شوند» بر زمین نه برابر، والد گفته: ظاهر
اینست که نزول هر سه مراد است که فائده عام تامى دهد و تغییر عبارت در تشییع و
نزول محض تفنن است یا براى اینکه برف و تگرگ در بسیارى از بلاد زیان دارند، و از
این رو بطور صریح آنها را نسبت بفرشتهها نداده.
من
گویم: بسا بنا بر خبرى که آید در اینکه از آسمان تگرگ بر أبر ریزد و أبر آبش کند و
باران گردد اشاره بدان باشد چون از نخست بدرقه برف و تگرگ هستند بخلاف باران که از
أبر بهمراه آنند، یا گفته شود نکته اسناد خیر است بخدا و ضرر بفرشتهها زیرا در
بدرقه نوعى کمک هست بخلاف هبوط.
گویم:
اخبارى در تفصیل این گذشته و باز هم بیاید.
«قوّام
بر خزینه بادها» یعنى نگهبانان آنها و گفتهاند. هرجا در قرآن کریم لفظ ریاح آمده
بجمع براى رحمت است چون قول خدا «و میفرستد ریاح را مژده بخش، 46- الروم» و هر جا
بلفظ مفرد است در شرّ است چون قول خدا «و فرستادیم بر آنها باد نازاد، 41-
الذاریات» گویم: اگر این قاعده شامل این عبارت شود نکته در تخصیص خیر بذکر روشن
است، و زود است که اخبار در باره بادها و اسباب آنها و اوصافشان در باب خود بیاید.
«فلا
تزول» یعنى کوهها بحفظ گماشتهها از جا در نروند یا خود فرشته پیوسته در آنها
بمانند و یکم اظهر است.
«لواعج
امطار» بارانهاى سخت و زیان بار که آفت گیاه و ویرانى خانهها است و عوالج آنها
یعنى درهم و سیلآسا، در حدیث است که دعاء با بلاء برخورد و با هم درآویزند تا
قیامت، در فائق گفته: یعنى با هم کشمکش کنند، در نهایه است که در حدیث دعاء است:
آنچه در برگیرندش عوالج رمال، یعنى ریزه شن درهم «سفره کرام» یعنى نویسندههاى
ارجمند، جوهرى گفته: سفره: نویسندهها
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 193
است، خدا فرموده: بدستهاى
سفره، و بسا پندارند جمع سفیر است بمعنى میانجى ولى جمع سفیر سفراء است.
«حفظه
کرام» اشاره است بقول خدا سبحانه «و راستى بر شما حافظانى باشند کرام نویسنده،
بدانند چه میکنید، 10- 12- الانفطار» طبرسى- ره- در (ج 12 ص 450 مجمع) گفته: راستى
بر شما حافظانى باشند از فرشتهها که نگهدارند هر آنچه بکنید از طاعت و معصیت سپس
وصف آنها کرده و فرموده گرامیند نزد پروردگار خود و اعمال آدمىزادهها را بنویسند
(پایان).
و
دلیل تعدد آنها بر هر آدمى قول خدا است «از راست و از چپ همنشینى است و گفته نشود
گفتارى جز آنکه در برش رقیب عتیدیست، 17- 18 ق» و اخبار بسیارى دلالت دارند که
فرشتههاى شب جز فرشتههاى روزند چنانچه در تفسیر قول خدا تعالى است «راستى
خواندهشده سپیدهدم مشهود است، 78- الاسراء» یعنى فرشتههاى شب و روز هر دو گواه
آنند، و حکمت آفریدن آنها و گماردن بر بنى آدم با آنکه خداى سبحان داناتر است بوى
از آنها بسیار است که برخى در بعضى اخبار گذشت.
«ملک
الموت و اعوانش» نامش عزرائیل است و دلالت دارد که اعوانى دارد چنانچه آیات و
اخبار بر آن دلیلند زیرا خدا فرماید «خدا جانها را گیرد هنگام مرگشان، 42- الزمر»
و فرماید «بگو جان شما را بگیرد ملک الموت که گماشته بر شما است، 11- الم سجده» و
فرماید جلّ و «علا جانشان را گیرند فرستادههاى ما و کوتاهى نکنند، 64- الانعام» و
فرماید عزّ و جلّ «آنان که فرشتهها جانشان را گیرند در پاکى، 28- النحل» و فرماید
«آنان که فرشتهها جانشان را گیرند و ستمکار بر خودند، 28- النحل».
و
صدوق در توحید (193) روایت کرده که أمیر المؤمنین در جواب زندیق مدّعى تناقض در
این آیات قرآن مجید فرمود: خدا هر طور خواهد کارسازى کند و هر کدام از آفریدههایش
را بر هر چه خواهد بگمارد اما ملک الموت
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 194
را بمخصوصان خواسته از خلقش
گمارده، و فرستادههاى از فرشتهگانش را براى گرفتن جان خاصان از خلقش که خواهد و
خدا کار سازى کند چنانچه خواهد.
طبرسى-
ره- این خبر را در احتجاج آورده و جواب در آن چنین است:
خدا
تعالى بزرگتر از آنست که خود متصدى این کار شود، ولى کار فرستادهها و فرشتههایش
کار او است چون بفرمانش کار میکنند، و خدا از فرشتهها ایلچى میان خود و خلقش
مقرّر کرده و همانهایند که فرموده «خدا برگزیده از فرشتهها رسل و از مردم».
هر
که اهل طاعت است متصدى قبض روحش فرشتههاى رحمتند، و هر که گنهکار است متصدى آن
فرشتههاى نقمت و ملک الموت اعوانى دارد از فرشتههاى رحمت و نقمت که بفرمان اویند
و کارشان بدو وابسته است، و کار ملک الموت هم کار خدا است و او است که جان هر کسى
را ستاند بدست هر که خواهد، میدهد، دریغ میکند، پاداش میدهد و کیفر مینماید بدست
هر که خواهد، و کار امناء او کار او است چنانچه فرموده «نخواهید جز آنچه خدا
خواهد».
صدوق
در فقیه از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که در این باره فرمود: خدا براى ملک
الموت یاورانى مقرّر کرده که جان ستانند چون رئیس شهربانى که یاورانى دارد و دنبال
کارهایش فرستد، و جان آنها را فرشتهها گیرند، و ملک الموت از آنها دریافت کند و
خدا عزّ و جلّ از ملک الموت دریافت کند.
«و
منکر و نکیر و مبشر و بشیر» دو تاى آخرى در بیشتر اخبار ذکر نشدند و آیا نام دو
فرشتهاند یا دو نوع فرشته؟ مؤید یکم اینست که دو تاى اخیر در اکثر اخبار نیستند،
اخبار و سخن در کسى که بازپرسى شود و پرسشها و کیفیت زنده شدن و سؤال در قبر در
مجلّد سوّم گذشته و تکرار آن نکنیم.
«و
رومان فتان گورها» که آزمایش کند و بازرسى نماید، این فرشته را در هیچ خبر معتبرى
از شیعه جز این دعاء ندیدم ولى در اخبار مخالفین آمده، در[2]
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) ؛ ج3 ؛ ص194
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 195
زهرة الریاض از عبد اللَّه
بن سلام است که از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله پرسیدم از نخست فرشته که پیش از
نکیر و منکر در گور بمیت وارد شود؟ فرمود: اى پسر سلام فرشتهاى باشد که رویش چون
خورشید بدرخشد بنام رومان که بگور آید و مرده را بنشاند و باو گوید: کردار نیک و
بد خود را بنویسد با انگشت خود بجاى قلم و آب دهن بجاى مداد بر قطعه از کفن خود
بجاى کاغذ و کارهاى خویش را نویسد.
و
چون بکار بدش رسد شرم کند، فرشته گوید: اى خطا کار در دنیا از خدا شرم نکردى و
کردى و اکنون شرم دارى و همه کار نیک و بد را در آن نویسد و فرمایدش در پیچ و مهر
بنه، گوید مهر ندارم، گوید انگشت بزن و آن را در گردنش اندازد تا روز قیامت چنانچه
خدا فرماید «و هر آدمى طائرش چسبیده بگردن او است تا آخر آیه» سپس منکر و نکیر
آیند.
و
شاذان بن جبرئیل در کتاب فضائل از اصبغ بن نباته آورده که سلمان- رضی الله عنه-
بمن گفت: مرا بگورستان بر که رسول خدا فرموده: اى سلمان چون مرگت رسد البته مردهاى
با تو سخن گوید، و چون او را بردم و مردهها را فریاد زد یکى جوابش داد، سلمان از
مرگ و پس از آن از او پرسید و او داستانهاى طولانى و هراسهاى بزرگ که دیده بود در
جوابش گفت و در ضمن گفت: چون خاندانم با من وداع کردند و خواستند برگردند از گورم،
پشیمانى مرا گرفت و گفتم کاش بر میگشتم و یکى از گوشه گور بمن پاسخ داد، نه هرگز،
این کلمهایست که او گوینده آنست از پس آنها برزخ است تا روز قیامت.
گفتم:
تو کیستى؟ گفت: منبه، فرشتهاى که خدا مرا بهمه خلقش گماشته تا پس از مرگ آنها را
بکردارشان آگاه کنم تا در برابر خدا کارهاى خود را بنویسند سپس مرا کشیده و نشانید
و گفت: کارهایت را بنویس، گفتم: شماره آنها را ندارم گفت: نشنیدى قول پروردگارت را
«شماره کند خدا آن را و فراموش کردید».
سپس
گفت: من برایت میگویم و تو بنویس، گفتم کاغذ کجا است؟ گوشه
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 196
کفنم را کشید و کاغذى شد و
گفت این نامه عمل تو است، گفتم: قلم کجا است؟
انگشت
سبابهات، گفتم: مداد؟ گفت آب دهانت، و آنگه هر چه در دنیا کرده بودم بمن دیکته
کرد و خوردى و درشتى را بجا نگذاشت چنانچه خدا فرماید «و میگویند واى بر ما این چه
نامهایست که خرد و درشتى بجا نگذارد جز اینکه همه را شمرده و یابند هر آنچه کردند
پیش خود و ستم نکند پروردگارت کسى را، 50 الکهف».
سپس
نامه را گرفت و مهر نهاد و بگردنم انداخت و گویا همه کوههاى جهان را طوق گردن من
کردند، گفتم: اى منبه چرا با من چنین میکنى؟ گفت: گفته پروردگارت را نشنیدى؟ «و هر
آدمى نامه عملش بگردنش بسته، و برآوریم برایش روز قیامت نامهاى که برخورد با آن
باز شده، بخوان نامه خود را بس است برایت امروز که خودت حسابرس باشى، 13- 14-
الاسراء» و این خطاب با تو است در روز قیامت و تو را آرند و نامهات جلو چشمت باز
است، خود گواه خودى، سپس از بر من رفت (تا آخر خبر).
«و
آنان که گناه نکنند خدا را در فرمانش» تفسیر مالک و خازنانست و اشاره است بقول خدا
«أیا آنان که گرویدید نگهدارید خود و کسانتان را از آتشى که هیزمش مردمند و سنگ،
سرپرستش فرشتههاى تندخو و سخت رویند و گنه نکنند خدا را در فرمانش و بکنند هر چه
فرمان دارند، 6- التحریم» و «آنان که گویند» شرح رضوان و خادمان بهشت است، و بسا
حال برخى خادمان بهشت باشد، چون ذکر زبانیه پس از خازنان دوزخ، و شرح دوزخ را پیش
از بهشت آورد، چون بیم براى بیشتر مردم اصلح است از امید، زیرا شهوت آنها را به
بدکردارى کشاند.
«سلام
علیکم» اشاره است بقول خدا در وصف بهشتیان «و فرشتهها از هر دو بر آنها درآیند که
درود بر شما براى شکیبائى شما و چه در انجام، خانه خوبیست 23 و 24- الرعد» بیضاوى
در (ج 1 ص 622) تفسیرش گفته: سلام علیکم، مژده
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 197
بدوام سلامتى است یعنى این
بسزاى صبر شما است.
«فَنِعْمَ
عُقْبَى الدَّارِ» یعنى خوب انجامى است این خانه که مخصوص شما است اى مؤمنین، کلینى
در (98- روضه) و على بن ابراهیم در (576 تفسیر قمى) بچند سند معتبر از امام پنجم
علیه السّلام در وصف حال متّقیان در روز قیامت و پس از رفتن ببهشت روایت کردند که:
خدا هزار فرشته ببهشت فرستد تا باو مبارک باد گویند و حوریه را با او تزویج
نمایند، و بدر نخست باغش رسند و بدربانش گویند: از ولىّ خدا براى ما اجازه بگیر،
خدا ما را براى تهنیت او فرستاده.
فرشته
دربان گوید من بحاجب او بگویم تا از شما باو خبر دهد و او نزد حاجب که سه باغ از
او دور است بیاید تا بدر نخست رسد و باو گوید بر آستانه هزار فرشتهاند که ربّ
العالمین فرستاده تا بولىّ خدا تهنیت گویند، و خواستند من برایشان اجازه گیرم حاجب
گوید بر من گرانست که از ولىّ خدا اجازه خواهم و او با زنش حوراء خلوت کرده، گفت:
میان حاجب و ولىّ خدا دو باغ است گفت: حاجب نزد سرکار رود گزارش دهد و اجازه خواهد
و سرکار نزد خدمتکاران رود و همین را گزارش دهد و گوید بولىّ خدا برسانید، و آنها
بوى اعلام کنند، و فرشتهها بولىّ خدا وارد شوند، او در تالاریست که هزار در دارد،
و بر هر درى فرشتهاى گماشته.
و
چون اجازه ورود فرشتهها صادر شود هر گماشته درى را باز کند و سرکار هر فرشته را
از یک در رهنمائى کند گفت: پیغام خدا عزّ و جلّ را برسانند و اینست قول خدا «و
فرشتهها از هر در بر او درآیند 23- الرعد» یعنى از در تالار (سلام علیکم تا آخر
آیه)- فرمود: اینست معنى قول خدا «و چون بینى نعمت و ملک بزرگى بینى، 20- الدهر»
مقصودش ولىّ خدا و کرامت و نعمت او است و ملک بزرگ او که فرشتههاى خدا بىاجازه
بر او وارد نشوند، اینست ملک بزرگ و والا (الخبر).
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 198
«و زبانیه که بآنها گفته شود
او را بگیرید و بند نهید و بآتش کشید» زبانیه 19 فرشته گماشته بدوزخند و همان غلاظ
شدادند، جوهرى گفته: زبانیه نزد عرب پاسبانست و برخى فرشتهها را گویند که مردم را
بدوزخ کشند، أخفش گفته: در زبان عرب شناخته نیست و جمعى است که مفرد ندارد چون
ابابیل و عبادید.
«و
من اوهمنا من ذکره» یعنى آنان که بخصوص نام نبردیم «و جا و مقام آنها بر ما معلوم
نیست، و این اندکى منافات دارد با اکثر اخبار که آنها همه عوالم را میدانند و خدا
ملکوت آسمانها و زمینها را بآنها نموده جز اینکه گفته شود منظور فروتنى است یا
اینکه مقصود اینست از ظاهر قرآن و سنت ندانیم گر چه از راه دیگر بدانیم و مصلحت در
اظهارش نیست، یا اکنون جا و مکان آنها را ندانیم، زیرا دور نیست که برخى خصوصیات
حادثه را ندانند، یا آنکه از زبان دیگران که دعاء را خوانند گفته است، زیرا او
دعاها را براى دیگران دیکته کرده و آن بزرگترین نعمتى است براى شیعیان.
«و
سکان هوا و زمین و آب» دلالت دارد که در هر کدام فرشته جا دارد چنانچه شیخ بسندش
از امام ششم علیه السّلام روایت کرده است که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:
غدقن
شده از شاشیدن در آب جارى فرمود: آب اهلى دارد، و در سفارش پیغمبر است صلى اللَّه
علیه و آله و سلم بعلى علیه السّلام که خدا بد داشته براى امّتم غسل را زیر آسمان
جز با لنگ و بد داشته ورود در نهرها جز با لنگ زیرا در آنها فرشتههائى جا دارند.
و
نیز در علل (ج 1 ص 363) بسندش از ابى جعفر علیه السّلام آورده که خدا عزّ و جلّ
فرشتهها بگیاه زمین از درخت و نخل گماشته و هیچ درخت و نخلى نباشد جز با او از
طرف خدا عزّ و جلّ فرشتهایست که او را و آنچه دارد نگهدارد، و اگر نگهبان او نبود
درندهها و جانوران زمین وقتى میوه داشت میخوردند (الخبر).
«و
آنان که بر مردم گماشتهاند» یعنى فرشتهها که همراه مردمند یا بر آنها مسلطند یا
بر آنها گماشتهاند از فرشتههاى دیگر و چند دستهاند که بیشترشان گذشته مانند
معقّبات آنان که گردن بزیر کشند تا عبرت گرفته شوند، و بدرقهکنان عیادتکنندههاى
بیمار
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 199
و زائرین مؤمن، و آنها که
براى امتحان گدائى میکنند، آنان که دست بدل مصیبت زده میکشند و دعاگویان بروزه
داران، و آنان که به روى روزه دار تشنه دست میکشند و باو مژده میدهند و آنان که در
حائر حسین علیه السّلاماند و زائران را بدرقه کنند و بیمار آنها را عیادت کنند و
بدعایشان آمین گویند، آنان که وسوسه شیاطین را از مؤمنان دفع کنند و مانند آنها در
اخبار بسیار است.
این
بنا بر اینکه خلق در اینجا بمعنى مخلوق است و اگر معنى مصدرى دهد یعنى آنان که
بآفرینش مردم گماشتهاند اشاره است بآنچه در اخبار بسیارى وارد است که خدا را دو
فرشته خلاق است و چون خواهد کسى را آفریند بدانها فرمان دهد و از آن خاک که خدا در
قرآنش فرموده «از آن شما را آفریدیم و در آن شما را باز گردانیم و بار دیگر از آن
شما را برآوریم، 55- طه» برگیرند و آن را با نطفه جا گرفته در رحم خمیر کنند و
گویند: پروردگارا چه آفرینى؟ و خدا آنچه خواهد بدانها وحى کند (الخبر).
«رحمت
فرست بر آنها روزى که هر کس آید» و این اشاره است که این حکم جز سائق و شهید را هم
شامل است و فرشتهها در روز قیامت کارهاى بزرگى دارند، و یا اینکه در این روز
بفرشتهها نیاز هست، با او است سائق و شهید» دو فرشتهاند که یکى او را بمحشر
براند و دیگرى گواه کردار او است، و گفته یکى است که هر دو کار را میکند، و
گفتهاند: سائق نویسنده بدیها و شهید نویسنده نیکیها، و گفتهاند، سائق خود او است
و گواه اندام و کردارش، و بسا مقصود کمتر شماره است که با هر کسى است.
یا
مقصود جنس است، زیرا در اخبار آمده که نیکان را هزارها فرشته بدرقه کنند، و بهمراه
اشرار هم بعضى بیش باشند براى عذاب سختتر، و گواهان از فرشته در اکثر اخبار بیش
از یکى است، دعاء براى مزید پاکى فرشتهها که خود معصوم از گناهند ممکن است بما
برگردد، جواد در نامهاى خدا آن کس است که
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 200
از بخشش دریغ ندارد و کریم
آنکه بخشش او پایان نپذیرد و بهر کس هر چه را باید بدهد جامع انواع خیر و شرف و
فضائل را هم گویند، و بمعنى بسیار گذشتکننده هم آمده.
میگویم:
همانا این دعاء شریف را اینجا آوردم و شرح مفصلى نمودم چون جامع اخبار و آیات
وارده در اصناف و درجات و مراتب فرشتهها است و سندش متواتر و متنش محکم است از
نظر لفظ و معنا.
نیشابورى
در تفسیرش گفته: روایت است که آدمیزاده 10/ 1 جنّ است، و جن و آدمى 10/ 1 جانوران
خشکى، و اینان همه 10/ 1 پرندهها، و همه اینها 10/ 1 جانوران دریا و همهشان 10/
1 فرشتههاى زمین و گماشته بدان، و همهشان 10/ 1 فرشتههاى آسمان دنیا، و همه 10/
1 فرشتههاى آسمان دوم و بدین ترتیب تا فرشتههاى آسمان هفتم سپس همه در برابر
کرسى بسیار اندکند، و همه آنها 10/ 1 فرشتههاى یک سرا پرده عرشند که شمارشان 600
هزار است، و درازا و پهنا و ارتفاع هر سرا پرده چون برابر آسمانها و زمین و هر چه
دارند شود چیز کمى باشند، و جایى پائى نیست جز در آن فرشتهاى ساجد یا راکع یا
قائم است و جنجال تسبیح و تقدیس.
سپس
همه در برابر فرشتههائى که گرد عرش- میچرخند چون قطرهاند در دریا و شماره آنان
را جز خدا نداند و بهمراه آنهایند فرشتههاى لوح که پیروان اسرافیلند و فرشتههائى
که سپاههاى جبرئیلند و همه شنوا و فرمانبر دارند و از عبادت خدا تکبر نورزند و
دلتنگ نشوند.
یک
فائده [در مورد اصناف فرشتگان]
بلیناس
در کتاب «علل الاشیاء» گفته: خدا عزّ و جلّ چون آفرینش را بهم برزد و طولانى شد،
ارواح اندیشمند توانا آفرید، آنها را از گرمى باد و روشنى آتش آفرید، برخى از گرمى
باد سرد، برخى از پرتو آتش سوزان، برخى از جنبش آب سرد، برخى از جنبش آب داغ و
برخى از آب شور آفریده شدند، خدا علویه را از این سه آفرید چند طبیعت، از طبیعت
خاک ندارند هیچ، هر کدام هم زمینى باشند از همین سه طبعاند که ذکر شد، همه
بسیطاند و ترکیب ندارند
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 201
اگر داشتند مرگ داشتند.
اینانند
همه اجناس اندیشمند از فرشته و جن و شیطان و ساکنان باد خنک و دریا و زمین سیاه و
سفید، و اختران بدانها پرتو اندازند و نورشان با نور آنها پیوندد و جاى دیگرى را
هم نگیرند زیرا نورند، جاى دیگرى را هم نگیرند که خود پر طبایع باشند و آنها را
سرپرستى کنند و بر آنها رو آورند.
هر
یک از طبائع را خلق بزرگى از روحانیان اندر براست، که از هم نباشند و نیست نشوند،
چون ترکیب ندارند و از یک گوهرند و از این رو شمارهشان از همه چیزها بیشتر است،
دلتنگ نشوند، نخوابند، بیمار نشوند، پیوسته کار کنند در شب و روز بدان چه بر آن
گماشتهاند از حرکت فلک و در هم داشتن آنها در یک دیگر، و حرکت خورشید و ماه و
اختران و بارانها و بادها و گرما و سرما و پیش آوردن و پس بردن گیاه و جاندار و
معادن و کارهاى آدمى و جانور، و همه پیوسته کارگرند در آنچه بدان گماشتهاند، و
چند جنسند.
یکى
در فلک اعلى است که همیشه بر پا ایستاده و ننشینند زیرا طبع آنها روحانى و لطیف
است، براى لطافت نتوانند نشست زیرا آنها را ببالا میکشاند، همه تسبیح گویند براى
آنکه آنها را آفریده از روزى که آفریدهشان کارى ندارند بسوى راست و چپ نروند و جز
تسبیح پروردگار شغلى ندارند، غلظت و سختى دارند براى تندى طبع خود چه که از آتش
آفریده شدند.
و
بر فلک مشترى خلقى بزرگند از روحانیون همچنین، خلقى معتدل و آرام چون از روح آب آفریده
شدند سختى و سنگ دلى ندارند، فلک مشترى را سرپرستى کنند، و با حرکتش روى آورند و
بچرخند و تمجید خالق کنند، در مریخ خلقى عظیم از نورانیین هستند، غلیظ و سخت، زیرا
از نور آتش تافتهاند، از این رو رأفت و رحمت ندارند از این رو فلک مریخ را
سرپرستى کنند و با آن بچرخند و جز آن چیزى ندارند، چون مهر ندارند، و گماشته بر
کار مردم نیستند.
در
فلک خورشید خلقى باشند از کروبیین سخت و بىرحم چون طبعشان سخت
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 202
است و از باد و روح آفریده
شدند، و آرامش و نور دارند، گماشته بر کارهاى بنى آدمند از کشت کردن و تولید نسل و
آنها خورشید را حرکت دهند و بحرکتش بخار و دخان برآید و آن بخار را بماه برآرند و
بخورشید، و بکواکب بالا رسانند و غذاى آنها باشد، و آنان گماشته بر میوهها و
زراعتها و ولادت جانورانند و بر همه روحانیون فراتر از خود تسلط دارند و همه را
بکار گیرند، لطیفند و نورانى و با خورشید بچرخند، و با آن کار کنند و در اصلاح
جهان و زایش موالید اثر کنند و آنهایند که پیروان شیطان و فرزندانش را نگهدارند تا
جهان را تباه و ویران نسازند و جانوران را از آنها حفظ کنند، و آنها را ملائکه
گویند چون مهار دار دیوانند تا جهان را ویران نسازند.
در
فلک زهره نیز خلقى از روحانیان باشند که معتدل و شایستهاند، و خوش چهره و خوشبو و
نیکرو، دوستدار آدمیند و هر چه از زندهها که فروتر از آنهایند و بدانها مهربان و
دلسوزند، و در الفت میان نر و ماده هر چیزى تلاش کنند تا نسل و ولادت باشد و بدان
گماشتهاند.
و
در فلک عطارد روحانیانى باشند که از باد گرم آفریده شدند و بدان روحانیانى که از
نورند پیوسته و در برابرشان چون بنده باشند، و از چشم آنها هیچ نهان نگردند در
خدمت ملائکه فلک خورشید شتابانند، و بدلشادى آنها کار کنند، و بوزیران آنها مانند،
و گماشته بر اصلاح گیاهانند و نگهدارى جوانههاى گیاه که از زمین برآیند تا بکمال
رسند و گماشتهاند نیز بر جانور خرد و حفظ آن از شیاطین سرکش، جرم و تابش ماه از
خورشید است و نور آن، و آنها پیوسته در شب و روز در کارند.
فلک
ماه پر است از فرشته که فرشتههاى رحمانند و خوش چهره، زیبا و نیک صورت، خشم و
سختى ندارند و بآدمیزاد سخت نگیرند چون بدانها نزدیکند، و بآدمیان از همه روحانیان
مانندهترند، و به جانوران مهر دارند و گیاهان را اصلاح کنند و در روش
آدمیزادهاند همیشه، و از پیوست با آنان بسا که بر آنها نمایان
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 203
شوند و با آنها سخن گویند، و
بر آسمان تسلط دارند و آن را از شیطان تو نگهدارند و فرزندانش تا از فرشتههاى
بالا سخن ندزدند آنها که بفلک خورشید پیوستند و همانها گماشتهاند بر دانهها که
در زمین کشت شوند، و آن را از شیطانها حفظ کنند تا تباه نسازند، زیرا شیطان تو و
فرزندانش را در جهان و در کشت و نسل نیروى بزرگى است.
و
هر آفرینش روحانى لطیفتر و نازکتر باشد بیشتر پر دارد، برخى شش بال و برخى پنج
بال، برخى چهار بال دارند تا برسد بیکى، و اما مفکران طبیعت چون پدید شوند بطبائع
ملحق گردند، و در پرده آب و خاک و باد باشند زیرا از گرمى آب شور و باد تند و خاک
گندیدهاند و مام آنها شیطائیل است و فرزندانش و همه نافرمان و جفاکار و تباهکارند
در زمین، بسیار خبیث و پر نیرو و زشت چهرهاند روهاى سمج دارند، جانهایشان پلید
است و بر سر طغیان و فسادند، و ویران کردن جهان و آفرینش بالا بر آنها مسلّط است و
از ویران کردن و تباه ساختن جهان جلو آنها را بگیرید (پایان).
و
گویم: من خلاصه از کلام او را آوردم تا بدانى بیشتر کلمات حکماء دیرین از آنها است
که دانش از انبیاء گرفتهاند و موافقند با آنچه در زبان شرع آمده، و متأخران آنها
برأى علیل و فاسد خود بدعتها درآوردند.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 204
باب بیست و چهارم باز هم
در وصف فرشتههاى مقرب
آیات
قرآن مجید
1-
الشعراء (193- 194) فرو آوردش روح الامین* بر دلت تا باشى از بیم دهان.
2-
النجم (5- 9) آموختش سخت نیرو* نیرومندى که استوار شد* و او در بالاترین افق بود*
سپس نزدیک شد و آویزان گردید* و شد چون دو سوى کمان یا نزدیکتر.
3-
التکویر (19- 24) راستى که آن گفته فرستاده ارجمندیست* نیرودار نزد صاحب عرش
پایدار* مطاع سپس امین* و نیست یار شما دیوانه* و البته او را در افقى روشن دید* و
او دریغمند نیست بر غیب.
تفسیر
:
طبرسى- ره- در (ج 7 ص 204) مجمع گفته: یعنى خدا قرآن را بوسیله امین که جبرئیل است
و آن را دگرگون نسازد فرو فرستاده و او را روح نامیده که دین را زنده کند، و
گفتهاند: چون جانها را بدان چه از برکات نازل کند زنده کند
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 205
و گفتهاند: چون جسمى است
روحانى «بر دلت» اى محمّد، و این بر سبیل توسع است چون خدا آن را بجبرئیل
میشنوانید و او را حفظ میکرد، و بر پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مىآورد و
بدو میخواند، و وى آن را بدل میسپرد و حفظ میکرد، پس گویا بدل او فرو مىآوردش.
و
گفتهاند مقصود اینست که خدا آن را بخوبى بتو تلقین کرده و بر دلت جا داده و آن را
وعاءش نموده بیضاوى در (ج 2 ص 188) تفسیرش گفته: اگر مقصود از دل روح است بجا است
و اگر عضو مخصوص است براى اینست که معانى روحانیه نخست بروح فرو شوند و آنگه منتقل
بدل شوند بواسطه وابستگى آنها با هم و آنگه بمغز برآیند، و در لوح خیال نقش بندند،
و روح الامین جبرئیل است که امین بر وحى است «تا باشى از بیم دهندهها» که عذاب
مخالفانست.
«عَلَّمَهُ
شَدِیدُ الْقُوى» طبرسى در مجمع (ج 9 ص 173) گفته: یعنى جبرئیل که با نیرو است در
جان و آفرینش خود «ذو مرة» یعنى نیرومند و سخت در خلقت از کلبى، و گفته: از نیروى
او بود که قریههاى قوم لوط را از روى آب سیاه کند و بآسمان برآورد و واژگون نمود،
و از سختى او بود که فریادى بر قوم ثمود کشید و نابود شدند، گفتهاند یعنى تندرست
و خوش خلق، از ابن عباس و دیگران و گفته شده ذو مرة یعنى در هوا و گذر داشت برفت و
آمد و فرود برآمد.
«فاستوى»
یعنى استوار گردید بصورت اصلى خود پس از فرود بمحمّد که همان جبرئیل است «بافق
بالاتر» یعنى افق مشرق که بالاتر از مغربست در روى زمین نه در هواء، گفتند: جبرئیل
بصورت آدمیان به پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله فرو میشد و رسول از او خواست که خود
را بصورت اصلى بوى نماید، و دو بار نمود، یک بار در زمین و یک بار در آسمان، زمینى
آن در افق اعلى بود که محمّد صلى اللَّه علیه و آله در حراء بود و جبرئیل از مشرق
بر او طلوع کرد و همه افق را بست و پیغمبر از هوش رفت و جبرئیل در صورت آدمیان آمد
و او را بخود چسبانید و اینست قول خدا که «سپس نزدیک شد و در آویخت».
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 206
حسن و قتاده گفتند جبرئیل پس
از استوارى در افق اعلى از زمین بمحمّد نزول کرد، زجاج گفته: دنى و تدلى یک معنا
دارند و تدلى فزونى قرب است و از ابن مسیّب است یعنى که جبرئیل استوار شد بر آسمان
پس از آموختن محمّد، و گفته شده یعنى با شتاب آمد و در هوا معتدل ایستاد تا پیغمبر
او را بیند، و گفتهاند: یعنى جبرئیل و محمّد در افق اعلى که آسمان دنیا است
استوار شدند در شب معراج «فَکانَ قابَ
قَوْسَیْنِ» قوس کمانست و عادت عرب بود که
نزدیک را قاب قوس میگفتند و از پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله روایت شده که قوس،
مقیاس است و بمعنى ذراع است یعنى فاصله دو ذراع بود و کمتر.
عبد
اللَّه بن مسعود گفته: پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله جبرئیل را با 600 بال دید، و
در قول خدا إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ گفته:
قرآن گفته رسولى است گرامى نزد پروردگارش که او جبرئیل است و کلام خدا بزبان او
فرو شده، «نیرومند است در انجام هر فرمانى از دانش و کردار و پیغام رسانى، و از
نیرویش بود که شهرهاى قوم لوط را با سرهاى بالش از زمین برکند تا بآسمان و آنها را
واژگون کرد.
«نزد
صاحب عرش مکین است» مقامى بالا و قدرى عظیم دارد چنانچه گویند:
فلانى
مکین است نزد سلطان «مطاع است آنجا» یعنى در آسمان، فرشتهها فرمانش را برند
گفتهاند از فرمانبرى آنها از وى این بود که شب معراج خازن بهشت را فرمود تا
درهایش براى پیغمبر گشود، و در آن درآمد و هر چه در آن بود دید دربان دوزخ را
فرمود تا آن را گشود و در آن نگاه کرد «امین» یعنى بر وحى خدا و پیغام رسانى
بانبیاء.
در
حدیث است که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله بجبرئیل فرمود، چه خوب پروردگارت تو
را ستوده «نیرومند است و نزد صاحب عرش مقام دارد و امین است» نیرویت چیست و امانتت
کدام است؟ گفت: نیرویم اینست که فرستاده شدم براى شهرهاى قوم لوط چهار شهر بود و
در هر شهرى 400 هزار مرد جنگجو، جز کودکان و زنان، و آنها را از ته زمین برکنده و
برداشتم ببالا تا اهل آسمانها بآواز جوجه و بنگ سگها را شنیدند و آنگه آنها را پرت
کردم و هلاک کردم، و اما امانتم اینست که هرگز
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 207
از فرمانى که دارم پا فرا
ننهادم.
وَ
لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ پیغمبر جبرئیل را بصورت اصلیش در
آنجا که خورشید میدمد دید که افق اعلى است از سوى مشرق «او بغیب تهمت زده نیست»
بنا بر قرائت بظاء که قرائت اهل بصره است جز سهل و قرائت ابن کثیر است و کسائى
اینکه (بغیب بخیل نیست) که آنچه را خدا باو تعلیم دهد به پیغمبران نرساند بنا بر
قرائت به ضاد که معروف است.
اخبار:
1-
در مجالس صدوق: بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم که چون مرا بمعراج
بردند جبرئیلم بنهرى رسانید بنام «نور» که خدا فرموده آفریده است ظلمات و نور را،
در کنار آن جبرئیلم گفت اى محمّد ببرکت خدا از آن بگذر که خدا دیدهات را روشن کرد
و جلوت را باز کرد، این نهریست که هیچ فرشته مقرب و پیغمبر مرسل از آن نگذشته جز
اینکه من هر روز در آن یک بار غسل کنم و برایم و پر فشانم و از هر قطرهاش خدا
فرشته مقربى آفریند که 20 هزار چهره دارد و 40 هزار زبان و بهر زبانى لغتى گوید که
زبان دیگر نفهمد.
2-
در تفسیر على بن ابراهیم (373) در خبر معراج جبرئیل گفت نزدیکتر خلق بخدا منم و
اسرافیل.
3-
و از همان (511): بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله که چون مرا بآسمان
بردند فرشتهاى دیدم که لوح نورى بدست داشت و پیوسته بىاینکه براست و چپ رو کند
بدان نگاه میکرد، بر هیئت حریر (حزین خ ب) بود، بجبرئیل گفتم:
این
کیست؟ گفت این ملک الموت است و مشغول جان گرفتن است، گفتم: اى جبرئیل مرا نزد او
ببر تا با او سخن گویم مرا نزدش برد و باو گفتم، آیا هر که مرده و میرد تو جانش را
ستانى؟ گفت: آرى، گفتم: خود بالاى سرش روى؟
گفت:
آرى، خدا همه دنیا را بمانند یک درهمى براى من مسخر کرده که در دست کسى باشد و آن
را بچرخاند، هیچ خانه در جهان نیست جز اینکه من هر
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 208
روز پنج بار در آن درآیم و
بخاندانى که بر مرده خود گریند میگویم: گریه نکنید که من باز آیم و باز آیم تا هیچ
کدام شما نمانید، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: اى جبرئیل، مرگ بس است
براى کوبندهگى؟ گفت: آنچه پس از مرگ است کوبندهتر و بزرگتر است.
4-
و از همان (654) در قول خدا «البته از آیات بزرگتر خدا دید» که جبرئیل را دید بر
ساقش درّ بود چون قطرهها بر سبزه، 600 بال داشت که میان آسمان و زمین را پر کرده
بودند.
5-
در توحید (69): بسندش از حفص بن غیاث که پرسیدم امام ششم علیه السّلام را از قول
خدا عزّ و جلّ «لقد رأى- الآیة-» و مانند آن را آورده.
6-
در معانى الاخبار (49) که جبرئیل یعنى عبد اللَّه، میکائیل یعنى عبید اللَّه و
همین است معنى اسرافیل.
7-
در خصال (105) از امام هفتم علیه السّلام که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله
فرمود: راستى خدا از هر چیزى چهار برگزیده است و از فرشتهها برگزیده جبرئیل و
میکائیل و اسرافیل و ملک الموت را- الخبر.
8-
در تفسیر على بن ابراهیم: بسندش از امام ششم علیه السّلام که در این میان که رسول
خدا صلى اللَّه علیه و آله نشسته بود و جبرئیل در برش بود جبرئیل را توجهى بسوى
آسمان شد و رنگش پرید تا مانند زعفران شد و برسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم
پناه برد و رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله بدان جا که جبرئیل نگریسته بود نگاه
کرد و ناگاه چیزى سراسر جهان را پر کرده بود و پیش مىآمد تا یک زه کمان بزمین سپس
گفت: یا محمّد من پیک خدایم بسوى تو، تا مخیرت کنم پادشاه پیغمبرى باشى دوست دارى
یا بنده و پیغمبرى باشى؟ رسول خدا بجبرئیل که رنگش باز گشته بود رو کرد، جبرئیلش
گفت: بلکه بندهاى باش پیغمبر، و رسول خدا فرمود: بندهاى پیغمبر باشم، آن فرشته
یک پاى راست را برداشت و بر جگر آسمان اول نهاد پاى دوم را در آسمان دوم و پس هر
آسمانى را با یک گام پیمود تا بآسمان هفتم رسید، میان هر آسمانى یک گامش بود
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 209
و هر چه بالا رفت خرد شد تا
چون گنجشکى شد.
رسول
خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم بجبرئیل رو کرد و فرمود: دیدمت هراسان شدى، و
چیزى هراس آورتر براى من از رنگ پریدگى تو نیست، فرمود: اى پیغمبر خدا سرزنش مکن،
میدانى این که بود؟ فرمود: نه. گفت: این اسرافیل دربان خدا است، و از آنگه که خدا
آسمانها و زمین را آفریده از جاى خود نجنبیده و چون دیدمش فرو مىشود، پنداشتم
فرمان قیامت را آورده، و از این رو رنگم پرید، و چون دیدم آنچه خدا تو را بدان
برگزیده رنگم بجا آمد و خود را یافتم، ندیدى هر چه بالا رفت خرد شد.
راستش
چیزى نیست که نزدیک خدا شود جز از بزرگى خدا خرد گردد، این دربان خدا و نزدیکتر
خلق باو است و لوح از یک یاقوت سرخ برابر دیده او است، چون خدا تبارک و تعالى سخنى
وحى کند بر لوح زند و او بنگرد و سپس بما افکندش و ما آن را در آسمانها و زمین
باجراء گزاریم. راستش او نزدیکترین آفریده رحمانست بدو و میان من و او نود پرده از
نور است تا آنجا که چشمرس نیست و شماره و آمار ندارد، و من نزدیکتر خلقم بدو و
میان من و او هزار سال راه است.
بیان:
مقصود از پردهها یا حجب معنویه است چنانچه گذشت یا مقصود میان او و میان عرش خدا
است یا نهایت آفریدهها یا تا آنجا که مصدر وحى است.
میگویم:
این حدیث را بخط یکى از اساتید دیدم که آن را با حذف اسناد از مدینة العلم صدوق
آورده.
9-
و از همان: از امام صادق علیه السّلام که: چون خدا میکائیل را فرماید تا فرو شود
بدنیا در انجام فرمانى یک پا در آسمان هفتم گذارد و دیگرى را در زمین هفتم.
10-
و از همان: از امام صادق علیه السّلام که: خدا مارى آفریده که گرد آسمانها و زمین
را گرفته و سر و دمش را زیر عرش گرد آورده و چون گناهان
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 210
بندهها را بیند افسوس خورد
و از خدا اجازه خواهد که آسمانها و زمین را ببلعد.
11-
در قصص: بسندهاى گذشته در باب عوالم از أبى جعفر علیه السّلام که خدا فرشتههاى
روحانى آفریده و بالها دارند که هر جا خدا خواهد با آنها پرواز کنند، و آنها را
میان طبقههاى آسمانها جا داده، شبش تا روز تقدیس کنند و از میان آنها اسرافیل و
میکائیل و جبرئیل را برگزیده.
12-
در صحیفه امام رضا علیه السّلام: تا رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله که فرمود: چون
مرا بآسمان بردند، در آسمان سوّم مردى را دیدم نشسته یک پا در مشرق دارد و یکى در
مغرب و لوحى بدست دارد و سرش را میجنباند، بجبرئیل گفتم: این کیست؟
گفت:
ملک الموت است.
13-
در خرائج: بسندى از معتّب غلام امام صادق علیه السّلام، گفت: من در عریض با امام
صادق بودم و راه رفت تا بمسجدى آمد که پدرش در آنجا خدا را عبادت میکرد، و چون
برگشت فرمود: اى معتب اینجا را مىبینى؟ گفتم: آرى، فرمود: در این میان که پدرم در
اینجا بنماز ایستاده بود ناگاه پیرى آمد و وارد شد خوش سیما و نشست، در این میان
که او نشسته بود، مردى گندم گون و خوش رو آمد و او را خواست و بدو گفت: براى چه
نشستى، این فرمان را ندارى، بر خواستند و رفتند و نهان شدند از من و چیزى ندیدم،
پدرم فرمود: پسرم آن شیخ را با رفیقش دیدى؟ گفتم: آرى، شیخ که بود و رفیقش که؟
فرمود: آن شیخ ملک الموت بود و آنکه او را برد جبرئیل بود.
14-
و از همان: بسندى از امام ششم علیه السّلام، در این میان که من با کنیزم در خانه
بودم بناگاه مرد ترشروى پیش آمد، و چون دیدمش دانستم ملک الموت است، و مردى دیگر
با روى گشاده پیشوازش کرد و گفت: بدین فرمان ندارى در این میان که من با آن کنیزک
گفتگو میکردم جانش گرفته شد.
بیان،
بدین فرمان ندارى، یعنى به پس انداختن، یا ببرخورد جز متوفى
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 211
یا بترشروئى با امام، در خبر
پیش محتمل است نشستن یا جان گرفتن از امام با دو احتمال اوّل، و اللَّه یعلم.
15-
المتهجد: در تعقیب نماز أمیر المؤمنین علیه السّلام، و بنامت که بر پیشانى اسرافیل
نوشته شده و بنیروى آن نامى که اسرافیل بدان در صور دمد، و از تو خواهم بنامت که
بر کف رضوان خادم جنانست.
16-
الاختصاص: بسندش تا گفت: عبد اللَّه بن سلام در ضمن پرسش خود از پیغمبر صلى اللَّه
علیه و آله گفت: که بتو خبر داده؟ فرمود: جبرئیل، گفت: از که؟ فرمود:
از
میکائیل، گفت: از که؟ فرمود: از اسرافیل، گفت: از که؟ فرمود از لوح محفوظ، گفت: از
که؟ فرمود: از قلم، گفت: از که؟ فرمود: از پروردگار جهانیان.
گفت:
راستى گفتى، بگو جبرئیل در ژست زنانست یا مردان؟ فرمود:
مردان،
گفت: بمن بگو خوراکش چیست؟ فرمود: تسبیح و نوشابهاش تهلیل است گفت: راست گفتى اى
محمّد، بمن بگو درازاى جبرئیل چند است؟ فرمود: میانه است در فرشتهها نه بسیار
دراز و نه بسیار کوتاه، 80 گیسو دارد، برچیده مو و مجعّد است، و میان دو چشمش ماه
نویست، درخشان و گشاده چشم و سفید پاى. پرتو او میان فرشتهها چون پرتو روز است در
تاریکى شب 24 بال سبز دارد، توربافى با درّ و یاقوت و پایانش لؤلؤ است.
حمایلى
دارد که آسترش رحمت است و تکمههایش کرامت و رویهاش وقار پرش از زعفرانست، پیشانى
گشاده، بینى برآمده، کشیده گونه، دو فکش مدور خوش قد و بالا، نخورد، ننوشد، خسته
نشود، سهو نکند، تا قیامت مأمور وحى خدا است گفت: راست گفتى اى محمّد- سپس حدیث را
تا آنجا کشانده- که گفت:
سه
چیست؟ فرمود: جبرئیل، میکائیل و اسرافیل که رؤساء فرشتههایند و سرپرست وحى
پروردگار جهانیان (45- اختصاص).
17-
در کافى (199- روضه): بسندش از حنان بن سدیر که بامام پنجم
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 212
علیه السّلام گفتم: خبرم ده
از قول یعقوب بپسرانش «بروید و جستجو کنید از یوسف و برادرش 87- یوسف» میدانست
یوسف که 20 سال از او جدا بوده زنده است؟
فرمود:
آرى، گفتم: چگونه دانست؟ فرمود: سحرگاه دعا کرد و از خدا خواست که ملک الموت بر او
فرود شود، و بریال ملک الموت بر او فرو شد و باو گفت اى یعقوب چه کارى دارى؟ گفت:
بمن بگو جانها را که میستانى با همند یا جدا جدا؟
گفت:
جدا جدا، گفت: در میان جانها که بتو گذر کردند، جان یوسف گذر کرده؟ گفت: نه، و
یعقوب دانست او زنده است و بپسرانش گفت: جستجو کنید از یوسف و برادرش.
بیان:
این فرشته یا عزرائیل بوده که جان ستاند یا دیگرى که جانها را از او ستاند و اگر
با هم دریافت میکرد بسا روح یوسف مشخص نبود و بسا که در سرى ارواحى که بدو نرسیده
بود قرار داشت.
18-
در کافى (272- روضه): بسندى از امام پنجم که در بهشت نهریست و جبرئیل هر بامداد در
آن فرو شود و از آن برآید و پر تکاند، و خدا عزّ و جلّ از هر قطره که از او بچکد
فرشتهاى آفریند.
19-
و از همان (318- روضه کافى): بسندى از امام ششم علیه السّلام فرمود:
چون
روز احد مردم گریختند- و حدیث درازى کشانده تا فرموده- پیغمبر صلى اللَّه علیه و
آله گفت: پروردگارا بمن نوید دادى که دینت غلبه کند، و اگر خواهى درمانده نیستى و
على نزد نبىّ صلى اللَّه علیه و آله آمد و گفت؛ بنگى سخت شنوم و شنوم که «پیش شو،
حیزوم. و قصد ضربت بکسى را نکنم جز آنکه پیش از ضربت مرده بر زمین افتد، فرمود:
این جبرئیل است با میکائیل و اسرافیل بهمراه فرشتهها.
سپس
جبرئیل آمد و کنار رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله ایستاد و گفت: اى محمّد این کار
على هماى همدردى است فرمود: راستى على از من است و من از او، جبرئیل گفت:
منهم
از هر دو شما، سپس مردم گریختند- و حدیث را کشانده تا گفته- جبرئیل آنان را دنبال
کرد و چون آواز سم اسبش را مىشنیدند در رفتن شتاب میکردند و
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 213
او در پى آنها بود، و چون
کوچ میکردند میگفتند آن همان لشکر محمّد است که آمد، أبو سفیان بمکّه در آمد و
گزارش داد، شبانها و هیزم کشها بمکّه آمدند، گفتند: ما دیدیم که هر گاه لشکر أبو
سفیان کوچ میکرد لشکر محمّد بجاى آنها منزل میگرفتند و یک سوارى بر پشت اسب سرخى
بدنبال آنها بود، أهل مکّه رو به ابو سفیان کردند و او را بباد سرزنش گرفتند، تا
آخر خبر.
20-
و از همان (328- روضه): بسندش از امام ششم علیه السّلام که خدا چهار فرشته فرستاد
براى هلاک قوم لوط: جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و کروبیل، و اینها عمامه بسته
بابراهیم علیه السّلام گذر کردند و بر او سلام دادند، و آنها را نشناخت و وضع
زیبائى در آنها دید، و گفت: خودم باید بآنها خدمت کنم، مهماننواز بود، یک گوساله
فربه براى آنها سر برید و پخت و نزد آنها برد، و چون در بر آنها نهاد و دید دست
بدان نزدند، همه آنها را ناشناس دانست و از آنها ترسید.
چون
جبرئیل این را دید عمامه از رو برگرفت و از سر و ابراهیم علیه السّلام او را
شناخت، گفت: تو او هستى، گفت: آرى، و زنش ساره گذر کرد و او را باسحاق و پس از او
به یعقوب مژده داد، و گفت: آنچه خدا فرموده، و پاسخش دادند بدان چه در قرآنست
ابراهیم گفت: براى چه آمدید؟ گفتند براى هلاک کردن قوم لوط- و حدیث را کشانده تا
فرموده- نزد لوط آمدند و او در کشت خود بود نزدیک شهر باو سلام دادند و عمامه بر
سر داشتند، چون آنها را زیبا دید با عمامه سفید و جامه سفید، بآنها گفت: منزل
میخواهید؟ گفتند: آرى، جلو افتاد و بدنبالش رفتند و از منزل بردن آنها پشیمان شد،
گفت: چه کارى کردم آنها را نزد قوم خود آوردم که آنها را میشناسم.
بآنها
رو کرد و گفت: نزد شرار خلق اللَّه مىآئید- و کشیده تا فرموده- و چون زنش آنها را
دید که زیبا هستند، پشت بام برآمد دست زد و مردم نشنیدند و دود کرد و چون دود را
دیدند، دویدند در خانه- و کشیده تا فرموده- بسیار شدند و وارد خانه شدند، و جبرئیل
با انگشت بدانها اشاره کرد و کور شدند- و
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 214
کشیده تا فرموده- سپس جبرئیل
آن شهر را از زمین هفتم با بال خود کند و بالا برد تا أهل آسمان دنیا بنگ سگان و
آواز خروسهاى آنها را شنیدند، و آن را واژگون کرد و بر آنها و هر که اطراف شهر بود
سنگ سجیل بارید.
21-
و از همان (362- روضه): بسندش از أبى جعفر علیه السّلام، که چون خدا ابراهیم را
خلیل خود ساخت و مژده خلّت او رسید، ملک الموت در صورت جوان سفید که دو جامه سپید
پوشیده، و سرش مرتب کرده بخانه ابراهیم علیه السّلام آمد و وى او را از بیرون خانه
پیشواز کرد، ابراهیم مرد غیورى بود و چون از خانه بیرون میرفت براى کارى در
خانهاش را مىبست و کلیدش با خود برمیداشت، سپس بازگشت و در گشود، ناگاه مردى
زیباتر مردها را در خانه دید، دست او را گرفت و گفت: اى بندهاک خدا چه کسى تو را
وارد خانه من کرده؟ گفت: پروردگارش مرا وارد کرده، گفت: پروردگارش بدان سزاوارتر
از من است، تو کیستى؟ گفت من، ملک الموتم.
ابراهیم
هراس کرد، و گفت: آمدى جانم را بگیرى؟ گفت، نه ولى خدا بندهاى را دوست خود
برگرفته و آمدم بتو مژده دهم، گفت: او کیست تا اینکه خدمت او کنم تا بمیرم؟ گفت او
توئى، و او نزد ساره رفت و گفت: خدایم مرا دوست خود گرفته.
22-
در درّ منثور (1 ص 91) از چند کتاب از ابن عباس، گفت: در این میان که رسول خدا صلى
اللَّه علیه و آله و سلم با جبرئیل در یک گوشه بود و بناگاه افق آسمان شکافت و
جبرئیل رنگ باخت و درهم شد و بزمین چسبید، ناگاه فرشتهاى برابر پیغمبر صلى اللَّه
علیه و آله آمد و گفت: اى محمّد خدایت سلام میرساند و مخیر میکند که پیغمبر باشى و
شاه یا پیغمبر باشى و بنده؟ رسول صلى اللَّه علیه و آله فرمود: جبرئیل با دست بمن
اشاره کرد که فروتنى کن و من دانستم خیرخواه است، و گفتم، پیغمبر و بنده، و آن
فرشته بآسمان برآمد.
پیغمبر
فرمود: من میخواستم تو را از وى بپرسم، و حالى در تو دیدم که
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 215
مانع پرسش شد، این کى بود؟
گفت: این اسرافیل بود خدا از روز اوّل که او را پیش خود آفریده گام نهاده و چشم
بزیر است، میان او و پروردگار 70 نور است کسى بدانها نزدیک نشود جز اینکه بسوزد،
لوح محفوظ نزد او است، و چون خدا فرمانى در آسمانها یا زمین صادر کند آن لوح برآید
و بپیشانى اسرافیل زند تا بدان بنگرد، اگر کار من باشد بمن فرماید، و اگر کار
میکائیل باشد باو فرماید، و اگر کار ملک الموت باشد باو گوید.
گفتم:
اى جبرئیل تو بر سر چه کارى؟ گفت بر باد و لشکرهایم گفتم:
میکائیل
چه کاره است؟ گفت گیاه و باران بدست او است، گفتم: ملک الموت؟ گفت:
جانستانست
و من گمان کردم فرو نشده مگر براى برپا کردن قیامت، و آن ترسى که در من دیدى از
برپا شدن قیامت بود.
23-
و از ابن عباس که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: برتر فرشتهها جبرئیل است
(..) 24- و از موسى بن أبى عائشه که بمن رسیده جبرئیل علیه السّلام امام أهل
آسمانست (....) 25- از جابر بن عبد اللَّه که جبرئیل گماشته بر حاجت بندهها است،
چون، مؤمنى دعا کند خدا فرماید اى جبرئیل دعایش را نگهدار که من او را و آوازش را
دوست دارم، و چون کافر دعا کند، فرماید: زود حاجتش برآر که دشمن او و آواز اویم.
26-
و از شریح بن عبید است که چون پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله بآسمان برآمد جبرئیل
را در آفرینش او دید و پرهاش از زبرجد و لؤلؤ و یاقوت بود، فرمود: بنظرم رسید که
میان دو دیدهاش افق را بسته، و پیش از آن بصورتهاى مختلفش دیده بودم و بیشتر
بصورت دحیه کلبى، و بسا او را چنان میدیدم که از پشت غربال (..) 27- از حذیفه است
که جبرئیل دو پر دارد و حمایلى از درّ برشته کشیده دندانهاى پیشین او درخشانند،
پیشانى او روشن، و سرش مانند لؤلؤ تیره تیره دارد
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 216
و چون برف است رد و گامش
سبزه است.
بیان:
«رأس محبّک» در نهایه است که یعنى مانند فرزده.
28-
در منثور: از ابن عباس که پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: میان دو شانه
جبرئیل پانصد سال راه است براى پرنده شتابان.
29-
در روایت وهب آن را 700 سال راه دانسته (ج 1- 92).
30-
و از ابن شهابست که رسول صلى اللَّه علیه و آله و سلم از جبرئیل خواست که خود را
بصورت اصلى نماید، جبرئیل گفت تاب دیدن آن را ندارى، فرمود: دوست دارم چنین کنى،
رسول خدا شب مهتابى براى نماز بیرون شد و جبرئیل در صورت خود آمد و نمایان شد و
پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم چون او را دید از هوش رفت، چون بهوش آمد
جبرئیل او را داشت یک دست بر سینه او نهاده و یک دست میان دو شانهاش.
رسول
خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود نمیدانستم خدا چیزى را چنین آفریده باشد، جبرئیل
گفت: چگونهاى اگر اسرافیل را بینى که 12 بال دارد یکى در مشرق و یکى در مغرب و
عرش بر دوش او است و بسا از عظمت خدا چنان کوچک شود که مانند پرندهاى کوچکتر از
گنجشک شود، تا عرش او را جز عظمتش برندارد (...) 31- از أبى سعید از پیغمبر صلى
اللَّه علیه و آله که در بهشت نهریست هر بار جبرئیل در آن درآید و برآید و خود
تکاند خدا از هر قطره که از او بچکد فرشتهاى آفریند (00 ص 93).
32-
گفت: روایت است که جبرئیل گریان نزد پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم آمد و
پیغمبر باو گفت: چرا گریه کنى؟ گفت: چرا نگریم بخدا از روزى که دوزخ را آفریده
چشمم خشگ نشده از ترس اینکه گناه کنم و مرا در آن افکند، گفت میکائیل از روزى که
دوزخ آفریده شده نخندیده.
33-
و از عکرمه که رسول خدا از جبرئیل پرسید گرامىتر خلق نزد خدا کیست، بالا رفت و
فرو شد و گفت: گرامىتر خلق نزد خدا جبرئیل است و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت،
اما جبرئیل سرکار جنگ و یار پیغمبرانست و میکائیل
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 217
سرکار هر قطره که ببارد، و
هر برگ که بروید، و هر برگ که بیفتد، و ملک الموت گماشته بگرفتن جان هر بنده است
در خشکى و یا دریا، و اسرافیل امین خدا است میان او و آنان (...) 34- و از ابن
عباس است که جبرئیل برابر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله ایستاد و سربندى سبز
داشت که گرد گرفته بود، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: این گرد که بر
سربند تو است چیست؟ گفت: من خانه کعبه را زیارت کردم و فرشتهها بر رکن مزاحمت
کردند و با بال خود این گرد که بینى برافشاندند (...) 35- و از ابن عباس که جبرئیل
در یک مجلسى که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله نشسته بود آمد برابر او نشست و دو
کف بر دو زانوى او نهاد و گفت: یا رسول اللَّه اسلام را بمن بازگو، فرمود: اسلام
اینست که دل بخدا دارى و گواهى دهى نیست معبودى بر حق جز خدا: یگانه است، شریک
ندارد و اینکه محمّد بنده و رسول او است، فرمود: چون چنین کنى مسلمانى، گفت: یا
رسول اللَّه از ایمان بمن بازگو.
فرمود:
ایمان اینست که باور دارى خدا و روز باز پسین و فرشتهها و قرآن و پیغمبران و مرگ
و زندگى پس از مرگ را، باور کنى بهشت و دوزخ و حساب و میزان را، و باور دارى قدر
را از نیک و بدش، و چون چنین کنى ایمان دارى، گفت: یا رسول اللَّه بمن بگو از
احسان؟ فرمود: که براى خدا چنان کار کنى که گویا او را مىبینى، و اگر نبینى او تو
را بیند (...) 36- و از انس و دیگران بچند سند که در این میان که پیغمبر با یارانش
نشسته بود: مردى در جامه سفر نزد او آمد و مردم را بهمزد تا در برابر او نشست و
دست بر زانویش نهاد و گفت: یا محمّد اسلام چیست؟ و حدیث را چنانچه گذشت کشانده تا
گفته- یا رسول اللَّه قیامت کى مىشود؟ فرمود: آنکه پرسیده شده داناتر نیست بدان
از پرسنده، و مرد برگشت و رفت، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: او را نزد
من آرید، دنبالش رفتند و چیزى ندیدند، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: این
جبرئیل بود، آمده بود دین شما را بشما بیاموزد.
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 218
37- و از وهب بن منبه که خدا
صور را از لؤلؤ [سفید] آفریده بزلالى آئینه و پس از آن بعرش فرمود: بگیر این صور
را و بدان در آویخت «سپس فرمود، باش، و اسرافیل شد، و باو فرمود: صور را بگیر: آن
را گرفت و در آن بشماره هر جان و هر نفس کش سوراخى است، دو جان از یک سوراخ بر
نیایند.
در
میان صور روز نیست چون گردى آسمان و زمین و اسرافیل لب بر آن نهاده و آنگه خدا
تعالى فرمود: البته تو را گماردم بر صور، دمیدن و فریاد تور است، اسرافیل در جلو
عرش درآمد و پاى راستش را زیر عرش در آورد و چپش از پیش داشت، و از روزى که خدایش
آفریده دیده بر هم نزد و چشم دارد که خدا چه وقت او را فرمان دهد (درّ منثور ج 5-
ص 338) 38- از ابن عباس از پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله در قول خدا تعالى «فرود
آورد بدو روح الامین» فرمود: روح الامین جبرئیل است که 600 بال لؤلؤ در او دیدم
بازشان کرده بود بمانند پر طاوسها (... ص 94) 39- و از أبى سعید خدرى که رسول خدا
صلى اللَّه علیه و آله فرمود: چگونه خوشم وقتى که صاحب صور صور را بدهان گرفته و
پیشانى خم کرده و گوش فرا دارد و منتظر فرمان دمیدنست تا بدمد؟
مسلمانان
گفتند: چه گوئیم یا رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم، فرمود: بگوئید:
«حسبنا اللَّه و نعم الوکیل على اللَّه توکلنا بس است ما را خدا و خوب نگهداریست،
کار خود بخدا گذاریم».
توضیح:
جوهرى
گفته: کیف انعم، از نعمه بفتح است بمعنى شادى و خوشى و رفاه.
40-
در درّ منثور: از ابن مسعود که: صور مانند شاخى است که در آن میدمند (.. ص 338).
41-
و از أبى هریره که گوید رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: از روزى که
اسرافیل
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 219
گماشته شده بر صور دیده بعرش
بالا نکرده مبادا پیش از آنکه دیده برگرداند، فرمان فریاد باو داده شود، دو چشمش
چون دو اختر درخشانند (...) 42- و از أبى سعید که دو صور دار، دو شاخ بدست دارند،
و میپایند که کى فرمان بدانها رسد (...) 43- و از او از پیغمبر صلى اللَّه علیه و
آله که: بامداد نیاید جز دو فرشته گماشته بر صور منتظرند کى فرمان یابند در صور
بدمند و در آن بدمند (...) 44- و از کعب که: اسرافیل 4 بال دارد، دو تا در هوا و
دو تا بخود بسته و پیراهن کرده، و بالى هم بر دوش او است، و قلم بر گوش او، چون
وحى رسد قلم بنگارد و فرشتهها بخوانند، و فرشته صور از او فروتر است، بر سر یک
زانو نشسته و دیگرى را بلند دارد، و صور را بدم گرفته، و پشت خم کرده، و دیده
باسرافیل دوخته؟ و فرمانش بدمیدن در صور آنگه است که اسرافیل پر بخواباند (...) و
از عائشه هم مانند آنست.
45-
از ابن عباس که چون آیه فَإِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ،
9- المدثر فرود شد پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: چگونه خوش باشم و صاحب صور
شاخ بدم گرفته و پیشانى خم کرده و گوش میدارد چه وقت فرمان شود، گفتیم: یا رسول چه
گوئیم: فرمود:
بگوئید
حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ و على اللَّه توکّلنا
(درّ منثور ج 6- ص 282).
46-
از قتاده است که فَإِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ یعنى
چون دمیده شود در صور (... ص 321) 47- و از ابى مسعود «البته او را در افق مبین
دید» جبرئیل در رفرفی سبز بود و افق را پوشانده بود (000 ص 361).
48-
و باز از او که جبرئیل را 600 بال است که افق را بندد (... ص 321).
49-
و از ابن عباس در تفسیر این آیه که مقصود جبرئیل است که محمّد او را در صورت وى در
سدرة المنتهى دید (...)
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 220
50- از معاویة بن قرّه که
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم بجبرئیل فرمود پروردگارت خوب تو را ستوده که
«نیرومند است، در بر صاحب عرش مقام دارد، مطاع است و امین» نیروى تو چیست و امانتت
کدام است؟ گفت نیرویم همین که مأمور شهرهاى قوم لوط شدم چهار شهر بودند و در هر
شهرى 400 هزار مرد جنگى جز زن و بچه آنها را از هفتم زمین برکندم تا أهل آسمان
آواز مرغان و بنگ سگان را شنیدند و آنها فرو انداختم و همه را کشتم، اما امانتم
اینکه هیچ فرمانى بمن نشد که از او تعدى کنم بکار دیگر (.. ص 321) 51- و از أبى
صالح در قول خدا «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ
کَرِیمٍ» فرمود: جبرئیل است «مطاع است و
امین» بر 70 حجاب که بىاجازه در آنها درآید (...) 52- و از خزرج که شنیدم رسول
خدا صلى اللَّه علیه و آله میفرمود: و نگاه میکرد بملک الموت بالاى سر یک انصارى،
که اى ملک الموت، بیار من آسان گیر و او گفت:
خوشدل
باش و چشم روشن که من بهر مؤمنى آسان گیرم: و بدان اى محمّد که من جان آدمى زاده
را گیرم، آنگه که در خانه شیون برپا شود جان او در دست منست برخیزم میگویم این
شیون چیست؟ بخدا ما ستم نکردیم و پیش از اجلش نیامدیم و شتاب نکردیم و گناهى در
گرفتن جانش نداریم.
اگر
بدان چه خدا کرده شکیبا باشید اجر برید، و اگر خشم گیرید گناه ورزید ما را نزد شما
بازگشتى و بازگشتى است، الحذر، الحذر، هیچ خاندانى زیر چادر یا خانه گلى، نیک یا
بدکار، در دشت یا کوه نباشند جز اینکه من هر شبانه روز آنان را بازرسى کنم، و خرد
و بزرگشان را از خودشان بهتر شناسم، بخدا اگر بخواهم جان یک بشر را بگیرم نمیتوانم
تا خدا اجازه آن را دهد (ج 5 ص 173- درّ منثور).
53-
و از ابن عباس که ملک الموت گماشته گرفتن جان آدمیانست و او متصدى اینست، و
فرشتهاى از آن پریانست و فرشتهاى از دیوان، فرشتهاى از پرنده فرشتهاى از وحوش
و درندهها و ماهیها و مورچه، و آنان 4 فرشتهاند خود فرشتهها
آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج3، ص: 221
در فریاد یکم میمیرند، و ملک
الموت جان همه را گیرد، و سپس بمیرد، امّا شهیدان دریا را خدا جان ستاند، آن را
بملک الموت وانهند باحترام آنان (...) 54- از أبى جعفر محمّد بن على علیه السّلام
که پیغمبر بر یکى از انصار وارد شد او را عیادت کند و ناگاه ملک الموت بالاى سرش
بود باو فرمود: اى ملک الموت بیارم آسان گیر که مؤمن است، گفت اى محمّد مژدهات
باد که من بهر مؤمنى آسان گیرم و بدان که من جان آدمیزاده بگیرم و خاندانش شیون
کنند، و بگوشه خانه هستم و گویم: بخدا من گناهى ندارم، باز هم برگردم، الحذر،
الحذر، خدا خاندانى نیافریده در ده و بیابان و خشکى و دریا جز اینکه من در هر
شبانه روز آنها را وارسم پنج بار، تا اینکه خرد و بزرگشان را از خودشان بهتر
شناسم، بخدا اى محمّد من نمیتوانم جان یک پشه را بگیرم تا خدا تبارک و تعالى فرمان
آن را ندهد (.. ص 174).
55-
در کافى (ج 3 ص 136): بسندى از امام ششم با اندک تغییر مانند آن را آورده.
56-
(...): بسندى از امام پنجم بمانند آن جز اینکه پس از 5 بار «نزد اوقات نماز را»
افزوده.
بیان: نهان نیست که این اخبار دلالت ندارند بر اینکه جانستان جانوران ملک الموت است، زیرا غرض اینست که بر هیچ کار کوچک و بزرگ بىاجازه خدا قادر نیست، و منافات با خبر ابن عباس ندارند، ولى در اخبار ما تصریحى بهیچ طرف نیست و توقف در آن احوط است، و اخبار مناسب این باب و پیش از آن در کتاب معاد و جز آن گذشت.[3]
[1] ( 1) عقیده متکلمین
اینست که فرشته جسم لطیف قابل هر شکلى است و امامیه بدین معتقدند، ولى فلاسفه
اسلام براى هم آهنگى با مباحث فلسفه فرشتهها را عقول مجرده و نفوس فلکیه دانند
چنانچه آسمانها و عرش و کرسى را نه فلک دانند که علم امروز آن را باطل ساخته ولى
نباید آنها را متعمد به مخالفت با دین دانست با اینکه در تحکیم مبانى دین کوشیدند
و دیگران هم دچار خطاهاى بیشترى هستند با اینکه دلیلى بر انکار فرشتههاى جسمانى
هم ندارند بطور مطلق و اجماعى هم از امت و امامیه نیست که همه فرشتهها جسم باشند(
از پاورقى ص 203).
[2] مجلسى، محمد باقر
بن محمد تقى - مترجم: کمره اى، محمد باقر، آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم
بحار الأنوار)، 10جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1351 ه.ش.
[3] مجلسى، محمد باقر بن محمد
تقى - مترجم: کمره اى، محمد باقر، آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار
الأنوار)، 10جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1351 ه.ش.
----------------------------------------------------------
فهرست مطالب کتاب :
آسمان و جهان
(ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)
جلد اول
مقدمه مترجم: ..... ص : 2
نیم نگاهى به عالم هستى ..... ص : 2
مؤلف کتاب بحار الانوار ..... ص : 3
مجلد 14 بحار بنام السماء و العالم ..... ص :
4
مایه و پایه کتاب«السماء و العالم» ..... ص :
5
این کتاب از کجا مایه گرفته و از چه استفاده
کرده ..... ص : 5
سر کار برگردان این کتاب بزبان پارسى ..... ص
: 6
نظرى بکتاب از نظر سند و متن مندرجات آن .....
ص : 7
روش برگردان کتاب بزبان پارسى ..... ص : 11
فهرست ..... ص : 1
سبب کاهش حجم ترجمه ..... ص : 2
مقدمه مؤلف ..... ص : 3
ابواب کلیات احوال جهان و آنچه باوضاع آسمانى
مربوط است ..... ص : 4
باب اول پیدایش جهان و آغاز آفرینش آن و
چگونگى آن و برخى از امور کلى ..... ص : 4
آیات قرآن در این باره: ..... ص : 4
تفسیر آیات ..... ص : 6
شرح: ..... ص : 7
رفع شبهه: ..... ص : 19
در شرح اخبار این باب ..... ص : 22
تبیین: بیانى در باره تخصیص آفرینش جهان در شش
روز ..... ص : 152
تفهیم و تتمیمى است که سود عمومى دارد ..... ص
: 168
حدوث آفرینش ..... ص : 168
مقصد یکم - در بیان معانى حدوث و قدم ..... ص
: 169
مقصد دوم در تحقیق احوال این مسأله ..... ص :
172
مقصد سوم وجه استدلال به روایات گذشته ..... ص
: 184
مقصد چهارم در ذکر چند دلیل عقلى بر این
مقصود، ..... ص : 190
مقصد پنجم در دفع برخى شبهههاى فلاسفه .....
ص : 205
تکملهایست در باره نخستین آفریده ..... ص :
229
یک فائده بزرگ حل اشکال و اعتراض ..... ص :
232
باب دوم عوالم ..... ص : 239
آیات ..... ص : 239
تفسیر: ..... ص : 239
روایات ..... ص : 243
(دنبالهایست) در باره عالم مثال ..... ص :
270
یک آگهى ..... ص : 274
باب سوم در اینکه چرا دنیا را نام دنیا است و
آخرت را نام آخرت است ..... ص : 276
روایات ..... ص : 276
باب چهارم قلم و لوح محفوظ و کتاب مبین و امام
مبین، و ام الکتاب ..... ص : 277
آیات: ..... ص : 277
تفسیر: ..... ص : 278
روایات ..... ص : 286
جلد دوم
مقدمة مصحح نسخه عربى: ..... ص : 2
مدارک تصحیح نسخه عربى و در آوردن احادیث و
حاشیه نویسى ..... ص : 4
ادامه ابواب کلیات احوال جهان ..... ص : 7
(باب چهارم) عرش و کرسى و حاملان آنها ..... ص
: 7
آیات قرآن: ..... ص : 7
تفسیر: ..... ص : 8
روایات ..... ص : 10
تحقیق این اخبار و جمع میان آنها ..... ص : 39
باب پنجم حجب و استار و سرادقات ..... ص : 41
روایات ..... ص : 41
خلاصه در این باب: ..... ص : 45
باب ششم سدرة المنتهى و معنى علیین و سجین
..... ص : 48
آیات: ..... ص : 48
تفسیر: ..... ص : 49
روایات ..... ص : 50
باب هفتم بیت المعمور ..... ص : 55
آیات قرآن: ..... ص : 55
تفسیر: ..... ص : 55
روایات ..... ص : 55
باب هشتم آسمانها، چگونگى و شماره آنها،
اختران و شمارهشان، وصفشان و وصف کهکشان ..... ص : 61
آیات قرآن: ..... ص : 61
تفسیر ..... ص : 64
دنباله است: در رانده شدن دیوها بوسیله شهابها
..... ص : 80
اخبار: ..... ص : 84
یک فائده: در باره ابعاد ستارگان و سیارات
..... ص : 103
باب نهم در خورشید و ماه و احوال و صفات آنها
و در شب و روز و آنچه بدانها وابسته است ..... ص : 108
آیات: ..... ص : 108
تفسیر: ..... ص : 112
روایات ..... ص : 127
کلامى در باره جرم و مساحت خورشید و ماه .....
ص : 181
باب دهم در علم نجوم و عمل بدان و حال منجمان
..... ص : 185
آیات قرآن: ..... ص : 185
تفسیر: ..... ص : 185
روایات ..... ص : 187
دنباله و تفصیل خوب اقوال فقهاء شیعه در باره
ستارهشناسى و پیشگوئى بدان ..... ص : 234
باب یازدهم در نهى از بارانجوئى بستارهها و
نهى از فال بد و واگیره بیمارى ..... ص : 262
آیات: ..... ص : 262
تفسیر: ..... ص : 262
روایات ..... ص : 263
باب دوازدهم آنچه مناسب نجوم و احکام نجوم است
از کتاب دانیال علیه السلام و جز آن ..... ص : 278
روایات ..... ص : 278
کتاب دانیال ..... ص : 278
در روز اول ماه چه نشانههایى است ..... ص :
278
گرفتن خورشید در 12 ماه چه نشانهایست ..... ص
: 279
ماه گرفتن در طول سال نشان چیست؟ ..... ص :
281
کتاب الاختصاص ..... ص : 282
أبواب ازمنه، انواع آن، سعد و نحس آن احوال
دیگر آن ..... ص : 285
باب سیزدهم سالها، ماهها، انواع آنها، چهار
فصل، احوال آنها ..... ص : 285
آیات قرآن: ..... ص : 285
تفسیر: ..... ص : 285
توضیح ..... ص : 289
روایات ..... ص : 315
فهرست جزء دوم آسمان و جهان ..... ص : 327
جلد سوم
ادامه ابواب ازمنه انواع آن سعد و نحس آن
احوال دیگر آن ..... ص : 2
باب چهاردهم روزها، ساعتها، شب و روز ..... ص
: 2
فوائدیست سودمند: در مورد شب و روز ..... ص :
8
باب پانزدهم روایاتى در سعد و نحس روزهاى هفته
..... ص : 17
باب شانزدهم در آنچه براى خصوص روز جمعه آمده
..... ص : 28
باب هفدهم روز شنبه و یک شنبه ..... ص : 31
باب هجدهم روز دوشنبه و سه شنبه ..... ص : 33
باب نوزدهم روز چهارشنبه ..... ص : 37
باب بیستم روز پنجشنبه ..... ص : 41
خلاصهایست در مورد ایام هفته ..... ص : 43
باب بیست و یکم سعد و نحس روزهاى ماه عربى و
هر روزى براى چه کار شاید ..... ص : 47
روز یکم ماه ..... ص : 48
روز دوم ماه ..... ص : 49
روز سوم ماه ..... ص : 50
روز چهارم ماه ..... ص : 51
روز پنجم ماه ..... ص : 51
روز ششم ماه ..... ص : 52
روز هفتم ماه ..... ص : 53
روز هشتم ماه ..... ص : 53
روز نهم ماه ..... ص : 54
روز دهم ماه ..... ص : 55
روز یازدهم ماه ..... ص : 56
روز دوازدهم ماه ..... ص : 56
روز سیزدهم ماه ..... ص : 57
روز چهاردهم ماه ..... ص : 58
روز پانزدهم ماه ..... ص : 58
روز شانزدهم ماه ..... ص : 60
روز هفدهم ماه ..... ص : 61
روز هیجدهم ماه ..... ص : 63
روز نوزدهم ماه ..... ص : 64
روز بیستم ماه ..... ص : 65
روز بیست و یکم ماه ..... ص : 66
روز بیست و دوم ماه ..... ص : 67
روز بیست و سوم ماه ..... ص : 68
روز بیست و چهار ماه ..... ص : 69
روز بیست و پنجم ماه ..... ص : 71
روز بیست و ششم ماه ..... ص : 72
روز بیست و هفتم ماه ..... ص : 73
روز بیست و هشتم ماه ..... ص : 74
روز بیست و نهم ماه ..... ص : 76
روز سىام ماه ..... ص : 77
باب بیست و دوم نوروز و تشخیص آن، سعد و نحس
روزهاى ماه فرس و روم و برخى نوادر ..... ص : 80
فوائدى ارزنده ..... ص : 97
فائده 1 در باره نام روزهاى ماههاى فارسى
..... ص : 97
فائده 2 در باره نوروز ..... ص : 100
فائده 3 در باره تطبیق نوروز با مبعث و غدیر و
فتح مکه و... ..... ص : 118
فائده 4 ..... ص : 120
ابواب فرشتگان ..... ص : 126
باب بیست و سوم حقیقت فرشتهها، صفات و شئون و
اطوار آنها ..... ص : 126
آیات قرآن: در این باره ..... ص : 126
تفسیر ..... ص : 129
روایات ..... ص : 148
تکملهایست در مورد حقیقت و صفات فرشتهها
..... ص : 171
یک فائده در مورد اصناف فرشتگان ..... ص : 200
باب بیست و چهارم باز هم در وصف فرشتههاى
مقرب ..... ص : 204
آیات قرآن مجید ..... ص : 204
تفسیر ..... ص : 204
اخبار: ..... ص : 207
باب بیست و چهارم عصمت فرشتهها، داستان هاروت
و ماروت بیان حقیقت سحر و انواع آن ..... ص : 222
آیات قرآن: ..... ص : 222
تفسیر ..... ص : 223
کلامى در باره سحر و جادو ..... ص : 232
اقسام جادو ..... ص : 233
قسم یکم سحر کلدانیها ..... ص : 234
نوع دوم از سحر و جادو سحر وهمپرستان و نفوس
توانا است ..... ص : 242
نوع سوم سحر و جادو استعانت بارواح ارضیه است
..... ص : 245
نوع چهارم از سحر خیالگیرى و چشمبندى است
..... ص : 246
نوع پنجم از سحر ترکیب ابزارى به نسبت هندسى
..... ص : 247
نوع ششم از جادو بکار بردن دارو ..... ص : 249
نوع هفتم جادو تسخیر دلها ..... ص : 249
نوع هشتم جادو سخن چینى ..... ص : 249
اقوال مسلمانان در باره جادو ..... ص : 249
اخبار ..... ص : 250
در عدم قبح و منع جادوگرى ..... ص : 251
در کفر جادوگر ..... ص : 252
روایات ..... ص : 267
ابواب عناصر و کائنات فضا، معادن، کوهها،
نهرها، شهرها و اقالیم. ..... ص : 278
باب بیست و ششم آتش و اقسام آن ..... ص : 278
آیات قرآن مجید ..... ص : 278
تفسیر ..... ص : 278
روایات ..... ص : 280
فائده در باره عناصر أربعه ..... ص : 281
باب بیست و هفتم هواء، طبقات هوا، پدیده هوا
از سپیده و شفق و جز آنها ..... ص : 284
آیات قرآن مجید ..... ص : 284
تفسیر ..... ص : 284
روایات ..... ص : 286
فائده، در طبقات هوا و عناصر دیگر ..... ص :
292
باب بیست و هشتم ابر، باران، شهاب، برق،
صاعقه، قوس و پدیدههاى دیگر فضا ..... ص : 295
آیات قرآن مجید: ..... ص : 295
تفسیر ..... ص : 299
روایات ..... ص : 317
تتمیم گفتار در مورد عناصر طبقات زمین رنگین
کمان باران و... ..... ص : 330
فهرس جلد سوم کتاب آسمان و جهان ..... ص : 341
حمد و سپاس ..... ص : 343
جلد چهارم
ادامه ابواب عناصر و کائنات فضا معادن کوهها
نهرها شهرها و اقالیم ..... ص : 2
باب بیست و نهم: بادها، سبب آنها، نوع آنها
..... ص : 2
آیات قرآن مجید ..... ص : 2
تفسیر ..... ص : 3
روایات ..... ص : 5
باب سىام آب انواع آن دریاها و غرائب آنها و
آنچه در آنها نابود شود سبب شد و جزر و نهرهاى خوب و بد ..... ص : 19
آیات قرآن مجید ..... ص : 19
تفسیر ..... ص : 20
روایات ..... ص : 23
بیان در سبب جزر و مد ..... ص : 24
یک فائده. در باره دریاها ..... ص : 39
تتمهایست: در باره چشمهها ..... ص : 41
باب سى و یکم زمین و چگونگى آن و آنچه خدا در
آن براى مردم آماده کرده و کلیات احوال عناصر و آنچه فروتر زمین است ..... ص : 42
آیات قرآن مجید: ..... ص : 42
تفسیر ..... ص : 46
روایات ..... ص : 64
یک فایده در مورد کرویت زمین ..... ص : 78
باب سى و دوم در بخش زمین به اقالیم و ذکر کوه
قاف و کوههاى دیگر و چطور آفریده شدند و سبب زمین لرزه ..... ص : 84
آیات قرآن مجید ..... ص : 84
تفسیر ..... ص : 85
کلامى در باره ذو القرنین ..... ص : 89
روایات ..... ص : 100
چند فائده ..... ص : 111
1 در مورد اقالیم سبعه ..... ص : 111
2 - در بیان وضع خاص خط استواء و آفاق مایله
..... ص : 118
3 سبب پیدایش سنگ و کوه ..... ص : 124
4 سبب زمین لرزه ..... ص : 126
باب سى و سوم در حرمت خوردن خاک و آنچه از آن
حلال شده ..... ص : 128
باب سى و چهارم در معادن و احوال جمادات و
طبایع و تأثیرات آنها و انقلابات جواهر و برخى نوادر ..... ص : 140
آیات قرآن مجید: ..... ص : 140
تفسیر ..... ص : 141
روایات ..... ص : 151
أصناف معادن ..... ص : 156
تتمیم پرسودیست در باره اثر بخشى خدا در
ممکنات ..... ص : 162
باب سى و پنجم در نوادر ..... ص : 171
باب سى و ششم شهرهاى ستوده و نکوهیده و غرائب
آنها ..... ص : 173
آیات قرآن: ..... ص : 173
تفسیر ..... ص : 174
روایات ..... ص : 177
باب سى و هفتم در نوادر ..... ص : 210
مسائل عبد الله بن سلام ..... ص : 210
ابواب آدمى، روح، بدن، اجزاء بدن، قواى روح و
تن، احوال روح و تن ..... ص : 242
باب سى و هشتم چرا بآدمى انسان گویند و بزن
مرأه و به زنان نساء ..... ص : 242
یک فائده در باره نخستین بشر ..... ص : 243
باب سى و نهم فضل آدمى برترى او بر فرشته و
برخى کلیات احوال او ..... ص : 246
آیات قرآن مجید ..... ص : 246
تفسیر ..... ص : 247
یک فائده انسان برتر است یا فرشته ..... ص :
262
روایات ..... ص : 273
دنبالهایست در تفسیر خلق الإنسان من عجل
..... ص : 279
باب چهلم باب دیگرى است در فضل آدمى و برترى
فرشته ..... ص : 283
باب چهل و یکم آغاز آفرینش آدمى در رحم تا
پایان احوالش ..... ص : 290
آیات قرآن مجید ..... ص : 290
تفسیر ..... ص : 293
روایات ..... ص : 300
یک فائده در مورد تشکیل جنین ..... ص : 340
فهرست جلد چهارم آسمان و جهان ترجمه السماء و
العالم ..... ص : 344
جلد پنجم
ادامه ابواب آدمى، روح، بدن، اجزاء بدن، قواى
روح و تن، احوال روح و تن ..... ص : 2
باب چهل و دوم حقیقت نفس، روح و أحوال آنها
..... ص : 2
آیات قرآن مجید ..... ص : 2
تفسیر ..... ص : 3
حقیقت نفس چیست ..... ص : 6
در اخبار ..... ص : 26
دنبالهاى دراز اقوال در بیان حقیقت نفس و روح
..... ص : 61
رساله نفس و روح ترجمه الباب المفتوح الى ما
قیل فی النفس و الروح ..... ص : 85
یکم در نفس ..... ص : 87
مقدمه ..... ص : 87
مذهب یک نفس جوهریست مادى ..... ص : 87
مسلک دوم نفس عرض است ..... ص : 95
مقصد دوم - روح ..... ص : 96
دنبالهاى ..... ص : 100
تتمهایست: در احوال و شؤون نفس ..... ص : 101
فائده یکم: آیا نفوس بشرى یک نوعند؟ ..... ص :
102
فائده دوم اینکه ارواح و تنها برابرند و هر
روحى تنى دارد و تناسخ باطل است ..... ص : 104
فائده سوم: نفس با نابودى تن نابود نگردد
..... ص : 114
فائده چهارم: نفس چگونه تعقل کند و دریابد؟
..... ص : 115
فائده پنجم: در کمالات نفس و مراتبش، ..... ص
: 115
تتمیمى است: در خواص نفس انسانى ..... ص : 119
بخش یکم نطق ..... ص : 119
نوع دوم نیروى درآورد هنرهاى شگفت ..... ص :
122
نوع سوم رویدادهاى نفسانى گوناگون ..... ص :
122
نوع چهارم قضاوت از خوبى و بدى ..... ص : 122
نوع پنجم یادآورى امور گذشته ..... ص : 123
نوع ششم: اندیشه و کاوش درونى است ..... ص :
123
فصل 22: در بیان اینکه لذات عقلى اشرف و
اکملند از لذات حسى. ..... ص : 123
باب چهل و سوم در آفریدن ارواح پیش از اجساد،
چرا بتن پیوستند، برخى کارهاى ارواح از الفت گرفتن و کنارهجوئى و دوستى و احوال
دیگر ..... ص : 128
باب چهل و چهارم حقیقت رؤیا، تعبیر خواب، فضل
خواب راست علت خواب راست و خواب دروغ ..... ص : 144
آیات قرآن مجید: ..... ص : 144
تفسیر ..... ص : 145
روایات ..... ص : 151
شرح و بیان ..... ص : 184
گفتار متکلمین و حکما در باره رؤیا ..... ص :
184
صورتهایى که ابرار و کاهنان و خوابیدهها و
نابیناها مىبینند وجود خارجى ندارند ..... ص : 186
فروع ..... ص : 187
1 سبب خوابهاى درست و نادرست ..... ص : 187
فرع دوم غیبگوئى ..... ص : 189
خاتمه تعبیر بعضى از خوابها ..... ص : 206
باب چهل و پنجم در خواب دیدن پیغمبر(ص) و ائمه
علیهم السلام و انبیاء و اولیاء دیگر ..... ص : 223
باب چهل و ششم نیروهاى نفس، مشاعر بیرونى و
درونى نفس نیروهاى دیگر تن ..... ص : 235
آیات قرآن مجید ..... ص : 235
تفسیر ..... ص : 235
اخبار وارده در این باب ..... ص : 238
دنبالهایست: گفتار حکما در باره نیروهاى تن
آدمى ..... ص : 251
خاتمه: ..... ص : 270
باب چهل و هفت مایه تن آدمى و اجزائش، تشریح
اندام و منافع آنها، تاثیر آنها در احوال نفس ..... ص : 279
فهرست جلد پنجم آسمان و جهان ترجمه کتاب
السماء و العالم ..... ص : 319
جلد ششم
ادامه ابواب آدمى، روح، بدن، اجزاء بدن، قواى
روح و تن، احوال روح و تن ..... ص : 2
باب چهل و هشتم: در تشریح بدن نزد حکماء و
اطباء، و در آن چند فصل است ..... ص : 2
فصل اول 1 - در بیان اعضاء بنیادى تن ..... ص
: 2
فصل دوم: تشریح سر و اندام آن و آنچه دارد
..... ص : 8
فصل سوم ناى و گلوگاه و ابزار دیگر آواز .....
ص : 18
فصل چهارم: گردن، پشت، دندهها ..... ص : 20
فصل پنجم تشریح سینه و شکم و آنچه در درون
دارند و تشریح دو دست ..... ص : 24
فصل ششم تشریح آلات نژادسازى ..... ص : 44
فصل هفتم در تشریح اندام فرودین دیگر تن .....
ص : 48
خلاصهایست در تعداد استخوانها و پیها و
شریانها ..... ص : 54
باب چهل و نهم باب نادر - در علت گوناگونى
آفریدهها و علت سیاهان و ترکان و صقالبه ..... ص : 55
ابواب طب درمان بیماریها، خواص داروها ..... ص
: 57
باب پنجاهم چرا پزشک را طبیب گویند، آنچه در
باره طبابت رسیده مراجعه به پزشک ..... ص : 57
یک فایده: ..... ص : 68
پایانیست در تعریف طبیب و طب ..... ص : 70
باب پنجاه و یکم - در مداوا بحرام ..... ص :
71
آیات قرآن مجید: ..... ص : 71
تفسیر ..... ص : 71
روایات ..... ص : 74
باب پنجاه و دوم درمان تب و یرقان و پر خونى و
نشانه آنها ..... ص : 82
باب پنجاه و سوم حجامت، حقنه، سعوط، قى .....
ص : 92
چند فائده ..... ص : 109
باب پنجاه و چهارم پرهیز کردن و خوددارى .....
ص : 113
باب پنجاه و پنجم درمان سردرد ..... ص : 115
باب پنجاه و ششم مداواى چشم و گوش ..... ص :
116
باب پنجاه و هفتم: درمان دیوانگى، غش، اختلال
مغز ..... ص : 125
باب پنجاه و هشتم درمان اعضاء دیگر رو و درمان
دندان و دهن ..... ص : 127
باب پنجاه و نهم درمان کرم شکم ..... ص : 132
باب شصتم درمان کرمى که بسوراخهاى تن در آمده
..... ص : 133
باب شصت و یکم: درمان ورم کبد، دردهاى درون و
پهلو ..... ص : 135
باب شصت و دوم: درمان شکم رفتن، زحیر، درد
معده، سردى و سستى آن ..... ص : 137
باب شصت و سوم درمان دردهاى گلو و شش و درمان
سرفه و سل ..... ص : 142
باب(شصت و چهارم) زکام ..... ص : 145
باب شصت و پنجم درمان بادهاى دردناک ..... ص :
148
باب شصت و ششم درمان چکیدن شاش و درد مثانه و
سنگ مثانه ..... ص : 149
باب شصت و هفتم درمان درد مفاصل و عرق النساء
..... ص : 151
باب شصت و هشتم درمان زخم ریش و درد آبله
..... ص : 152
باب شصت و نهم دارو براى درد شکم و پشت .....
ص : 154
باب هفتادم: درمان بواسیر و برخى نوادر .....
ص : 155
باب هفتاد و یکم: آنچه براى بلغم، رطوبت،
خشکى، علت آنها و براى فلج نافع است ..... ص : 161
باب هفتاد و دوم: درمان بلبله و عطش فزون و
خستگى دهن ..... ص : 163
باب هفتاد و سوم: درمان زهرها و گزیدن جانوران
موذى ..... ص : 163
باب هفتاد و چهارم: درمان وباء ..... ص : 165
باب هفتاد و پنجم دفع خوره، پیسى، بهق، و درد
بد ..... ص : 166
ابواب داروها و خواص آنها ..... ص : 169
باب هفتاد و ششم - در کاشنى ..... ص : 169
تأیید از ابن سینا ..... ص : 170
باب هفتاد و هفتم: شبرم و سنا ..... ص : 171
تأیید و توضیح: ..... ص : 171
باب هفتاد و هشتم: تخم قطونا ..... ص : 172
باب هفتاد و نهم: بنفشه، خیرى، زنبق و روغن
آنها ..... ص : 173
باب هشتادم در سیاه دانه ..... ص : 177
باب هشتاد و یکم: عناب ..... ص : 181
باب هشتاد و دوم: حلبه ..... ص : 182
باب هشتاد و سوم: اسفند و کندر ..... ص : 182
باب هشتاد و چهارم: سعد و اشنان ..... ص : 184
باب هشتاد و پنجم: هلیله، آمله، بلیله ..... ص
: 185
باب هشتاد و ششم: داروهاى ترکیبى داراى فوائد
براى بسیارى از بیماریها ..... ص : 187
باب هشتاد و هفتم: نوادر و کلیات طب معصومین
علیهم السلام ..... ص : 204
کتاب طب النبى صلى الله علیه و آله ..... ص :
229
باب هشتاد و هشتم باب نادر در طب النبى وابسته
بشیخ ابو العباس مستغفرى ..... ص : 230
رساله ذهبیة(طب الرضا علیه السلام) ..... ص :
243
باب هشتاد و نهم: در رساله مذهبیه که بذهبیه
معروف است ..... ص : 244
متن رساله ذهبیه ..... ص : 245
توضیحات مؤلف در باره این رساله ..... ص : 259
فهرست جلد ششم کتاب آسمان و جهان ..... ص :
278
جلد هفتم
ابواب تأثیر جادو و چشم و حقیقت فرشته و جن
..... ص : 2
باب اول تاثیر جادو و چشم و حقیقت آنها بیش از
آنچه در باب عصمت فرشته گذشت ..... ص : 2
آیات قرآن مجید ..... ص : 2
تفسیر ..... ص : 3
روایات ..... ص : 14
نقل سخن دانشمندان و تحقیق در آن ..... ص : 24
باب دوم در حقیقت جن و احوال آنان ..... ص :
37
آیات قرآن مجید ..... ص : 37
تفسیر ..... ص : 38
اخبار باب ..... ص : 51
باب سوم ابلیس، داستانهاى او، آغاز آفرینش و
دامهاى او، احوال نژاد او و احتراز از آنها ..... ص : 103
آیات قرآن مجید ..... ص : 103
تفسیر ..... ص : 109
اخبار این باب ..... ص : 150
تتمهایست داراى فوائد مهمى ..... ص : 222
1 در حقیقت پرى و دیو ..... ص : 222
2 در حقیقت ابلیس ..... ص : 224
3 در مکلف بودن پرى و شیطان ..... ص : 229
در استعاذه از غول و شیطان ..... ص : 250
مسائلى در مورد استعاذه ..... ص : 254
1 در ماهیت پرى و دیو ..... ص : 254
مسأله - 2 پرى و شیطان در قرآن و اخبار .....
ص : 260
مسأله 3 در آفرینش جن از آتش ..... ص : 262
مسأله 4 در نام گذاشتن جن ..... ص : 263
مسأله 5 در اختلاف جن و پرى ..... ص : 263
مسأله 6 در رفتن پرى بدرون آدمى ..... ص : 263
مسأله 7 در احوال فرشته و پرى ..... ص : 264
در مورد وسوسه ..... ص : 264
مسأله 8 - در وضع وسوسه بشرحى که در اخبار
است، ..... ص : 264
مسأله 9 - در تحقیق وسوسه طبق تحقیق غزالى
..... ص : 265
مسأله 10 - در تحقیق گفتار غزالى، ..... ص :
266
مسأله 11 در مورد خیالات ..... ص : 269
مسأله 12 در قدرت دیوها ..... ص : 270
مسأله 13 در غیب دانستن پریان ..... ص : 271
باز هم در حقیقت جن و پرى ..... ص : 271
فهرست جلد هفتم کتاب آسمان و جهان ..... ص :
278
جلد هشتم
ابواب حیوان: اصناف، احوال و احکام آن ..... ص
: 2
باب یکم کلیات احوال حیوان و اصنافش ..... ص :
2
آیات قرآن مجید: ..... ص : 2
تفسیر ..... ص : 4
اخبار باب ..... ص : 20
دنبالهایست که سود بزرگى دارد: ..... ص : 57
باب دوم احوال چهارپایان و سود و زیانشان و
داشتن آنها ..... ص : 72
آیات قرآن مجید ..... ص : 72
تفسیر ..... ص : 73
اخبار باب ..... ص : 88
باب سوم: بحیره و همگنانش ..... ص : 105
آیات قرآن مجید: ..... ص : 105
تفسیر ..... ص : 105
اخبار باب ..... ص : 107
باب چهارم نادر است و در سوار شدن شترهاى
باردار نجاست خوار است ..... ص : 108
باب پنجم آداب شیر دوختن و چراندن و در آن
نوادرى است ..... ص : 110
باب ششم سبب نامگذارى جانداران و آغاز آفرینش
آنان ..... ص : 112
باب هفتم فضیلت داشتن چهارپایان و انواعشان،
شوم و با برکت آنان ..... ص : 116
آیات قرآن مجید: ..... ص : 116
تفسیر ..... ص : 116
اخبار باب ..... ص : 117
باب هشتم حق مرکب بر صاحبش و آداب سوار شدن و
بار کردنش و برخى نوادر ..... ص : 145
دنبالهایست در حقوق دابه ..... ص : 156
باب نهم خایه کشى دواب، داغ کردن آنها، پىکردن
آنها، زیانرساندن بدانها و جانوران دیگر، کیش دادن آنها بهمدگر، آداب نتاج کشى از
آنها و برخى نوادر ..... ص : 160
آیات قرآن مجید ..... ص : 160
تفسیر ..... ص : 160
اخبار باب ..... ص : 161
باب دهم زنبور عسل، مورچه، جانوران دیگر که از
کشتن آنها نهى شده یا کشتن آنها رواست چون مارها. کژدمها و کلاغها. نهى از سوختن
جانوران و شکنجه آنان ..... ص : 165
آیات قرآن مجید ..... ص : 165
تفسیر ..... ص : 166
اخبار باب ..... ص : 176
در باره مورچه ..... ص : 176
در باره مارها ..... ص : 202
خلاصهایست حکم خوردن گوشت بعض پرندگان .....
ص : 223
باب یازدهم: قبره و گنجشک و مانندشان ..... ص
: 225
در اصناف گنجشک ..... ص : 228
باب دوازدهم مگس، پشه، کک، زنبور، چسنه، شپش،
کنه، کناریزه و مانند آنها ..... ص : 232
آیات قرآن مجید ..... ص : 232
تفسیر ..... ص : 233
اخبار باب ..... ص : 234
در اصناف مگس ..... ص : 235
باب سیزدهم شب پره و آفرینش شگفتش ..... ص :
242
آیات قرآن مجید: ..... ص : 242
تفسیر ..... ص : 242
اخبار باب ..... ص : 243
باب چهاردهم: جغد ..... ص : 247
ابواب جانوران اهلى ..... ص : 251
باب یکم نگهداشتن جانوران اهلى در خانه خوبست
..... ص : 251
باب دوم فضیلت داشتن خروس، انواع خروس، داشتن
مرغ و احکام آنها ..... ص : 251
باب سوم باب کبوتر و انواعش از فاخته قمرى،
دباسى و ورشان ..... ص : 257
باب چهارم در طاوس ..... ص : 268
باب پنجم: دراج، قطا، کبک، و پرندههاى دیگر و
گوشت کدام بهتر است ..... ص : 272
ابواب وحوش، درندهها چه خانگى و چه جز آن
..... ص : 275
باب یکم سگها، انواع آنها، احکام آنها،
گربهها، خوکها، آغاز آفرینش آنها، احکام آنها ..... ص : 275
آیات قرآن مجید ..... ص : 275
تفسیر ..... ص : 275
اخبار باب ..... ص : 277
در اصناف سگ ..... ص : 280
باب دوم: روباه، خرگوش، گرگ و شیر ..... ص :
293
باب سوم و آهو وحشیان دیگر ..... ص : 304
فهرست جلد هشتم کتاب آسمان و جهان ..... ص :
310
جلد نهم
ابواب صید و ذبائح و کدام حیوان حلال است و
کدام حرام و جز آن ..... ص : 2
باب یکم کلیات حلال و حرام از خوردنى و نوشیدنى،
حکم مشتبه بحرام و اضطرار بدان ..... ص : 2
آیات قرآن مجید: ..... ص : 2
اخبار باب ..... ص : 39
باب دوم: براى چه برخى خوردنیها و نوشیدنیها
حرامند؟ ..... ص : 61
باب سوم در پرندهها و جانوران حلال و غیر
حلال ..... ص : 65
باب چهارم ملخ و ماهى و جانوران آبى دیگر
..... ص : 82
آیات قرآن مجید ..... ص : 82
اخبار باب ..... ص : 83
باب پنجم انواع مسخشدهها و احکامشان و علل
مسخشان ..... ص : 104
باب ششم: موجبات حرمت حلال گوشت ..... ص : 125
باب هفتم شکار و احکام و آدابش ..... ص : 134
آیات قرآن مجید ..... ص : 134
اخبار باب ..... ص : 143
باب هشتم تذکیه و انواع و احکامش ..... ص :
164
آیات قرآن مجید ..... ص : 164
اخبار باب ..... ص : 179
باب نهم ذبیحه کفار اهل کتاب و دیگران و
ناصبیها و مخالفان ..... ص : 197
آیات قرآن مجید ..... ص : 197
اخبار باب ..... ص : 211
باب دهم: در حکم بچه شکمى ..... ص : 218
باب یازدهم آنچه از ذبیحه حرام یا مکروه است
..... ص : 222
باب دوازدهم در حکم هر گونه تخم و خواص آن
..... ص : 229
باب سیزدهم حکم اعضاء بىجان مردار و حیوان
غیر مأکول اللحم ..... ص : 233
باب چهاردهم در فضل گوشت و پیه و نکوهش کسى که
40 روز گوشت نخورد و بیان انواع گوشت ..... ص : 238
باب پانزدهم کباب و بریان و کلهها ..... ص :
254
آیات قرآن مجید ..... ص : 254
اخبار باب ..... ص : 254
باب شانزدهم: ترید، آب گوشت، شوربا، و هر رنگ
خوراک ..... ص : 255
باب هفدهم: روغن و انواعش ..... ص : 259
باب هجدهم: شیر و آغاز آفرینشش فوائد و انواع
و احکامش ..... ص : 260
آیات قرآن مجید ..... ص : 260
اخبار باب ..... ص : 265
باب نوزدهم حلیم رانگو و مانند آنها ..... ص :
267
باب بیستم: پنیر ..... ص : 272
باب بیست و یکم: ماست و شیر ترشیده ..... ص :
275
ابواب گیاهها ..... ص : 275
باب یکم: کلیات احوال آنها و نوادرشان و احوال
درختان و آنچه بدانها وابسته است ..... ص : 275
آیات قرآن مجید ..... ص : 275
اخبار باب ..... ص : 278
باب دوم کلیات احول میوهها و شماره هر رنگ از
آنها و آداب خوردن آنها ..... ص : 280
آیات قرآن مجید: ..... ص : 280
اخبار باب ..... ص : 283
باب سوم خرما و برترى آن و انواع آن ..... ص :
287
آیات قرآن مجید ..... ص : 287
اخبار باب ..... ص : 288
فهرست جلد نهم کتاب آسما و جهان ..... ص : 303
جلد دهم
ادامه ابواب گیاهها ..... ص : 2
باب چهارم جمار و طلع ..... ص : 2
باب پنجم انگور ..... ص : 2
باب ششم کشمش ..... ص : 5
باب هفتم فضیلت انار و انواع انار ..... ص : 6
باب هشتم سیب و به و گلابى و انواع و منافع
آنها ..... ص : 14
باب نهم زیتون و زیت و آنچه از آنها میسازند
..... ص : 21
باب دهم - انجیر ..... ص : 26
باب یازدهم موز ..... ص : 28
باب دوازدهم غبیراء - ازگیل ..... ص : 28
باب سیزدهم: نیشکر ..... ص : 29
باب چهاردهم آلو و زردآلو ..... ص : 29
باب پانزدهم ترنج ..... ص : 30
باب شانزدهم خربزه ..... ص : 31
باب هفدهم گردو و بادام و در باره خوردن گردو
با پنیر ..... ص : 35
ابواب سبزیها ..... ص : 36
باب یکم در کلیات احوال سبزیها ..... ص : 36
باب دوم در تره ..... ص : 37
باب سوم - در کاسنى ..... ص : 40
باب چهارم بادیان ..... ص : 46
باب پنجم چغندر و کلم ..... ص : 48
باب ششم زردک و هویج ..... ص : 50
باب هفتم شلغم ..... ص : 51
باب هشتم بادنجان ..... ص : 51
باب نهم کدو، تازه و خشک ..... ص : 54
باب دهم - فجل و ترب ..... ص : 57
باب یازدهم - کما ..... ص : 57
باب دوازدهم - خرفه ..... ص : 59
باب سیزدهم جرجیر - تره تیزک ..... ص : 61
باب چهاردهم - کاهو ..... ص : 63
باب پانزدهم - کرفس ..... ص : 63
باب شانزدهم - سداب ..... ص : 64
باب هفدهم در حزاء ..... ص : 65
باب هجدهم سیاه دانه و سعتر که جوارى است
..... ص : 66
باب نوزدهم گشنیز ..... ص : 68
باب بیستم پیاز و سیر ..... ص : 69
باب بیست و یکم خیار ..... ص : 73
ابواب حبوب و دانهها ..... ص : 74
باب یکم در گندم و جو و آغاز آفرینش آنها
..... ص : 74
باب دوم در ماش، لوبیا و گاورس ..... ص : 74
باب سوم - در عدس ..... ص : 76
باب چهارم - برنج ..... ص : 78
باب پنجم - در نخود ..... ص : 80
باب ششم باقلا ..... ص : 82
ابواب - خوراکها که از حبوب سازند ..... ص :
83
باب اول - نان و احترام آن و آداب پختن و
خوردن ..... ص : 83
باب دوم - انواع نانها ..... ص : 87
باب سوم قاووت و انواعش ..... ص : 89
ابواب شیرینیها و ترشیها ..... ص : 95
باب یکم - انواع شیرینها ..... ص : 95
باب دوم در عسل ..... ص : 97
آیات قرآن مجید ..... ص : 97
اخبار باب ..... ص : 98
باب سوم در شکر و انواعش و فوائدش ..... ص :
105
باب چهارم سرکه ..... ص : 108
باب پنجم مرى و کامخ آبکامه و ماهى آبه .....
ص : 111
باب ششم نادر در آنچه خوردنش مستحب یا مکروه
است و برخى نوادر ..... ص : 113
ابواب آداب خوردن و آنچه بدان پیوندد ..... ص
: 116
باب یکم آدمیزاد درون تهى است و خوراک بایدش
..... ص : 116
باب دوم ستایش خوراک حلال و نکوهش حرام .....
ص : 117
باب سوم احترام خوراک. ستودن خوراک خوشمزه.
خدا در خوراک و پوشاک و مانند آنها حسابى از مؤمن نکشد ..... ص : 118
آیات قرآن مجید ..... ص : 118
اخبار باب ..... ص : 120
باب چهارم در تواضع در خوراک و خوبى ترک تجمل
در خوراکها و کم اعتنائى بدانها ..... ص : 122
آیات قرآن مجید ..... ص : 122
اخبار باب ..... ص : 125
باب پنجم نکوهش پرخورى و خوردن بر سیرى و شکوه
از خوراک ..... ص : 128
باب ششم باب دیگر در نکوهش آروغ زدن از پرخورى
..... ص : 139
باب هفتم در چاشت و شام و آداب آنها ..... ص :
140
آیات قرآن مجید: ..... ص : 140
اخبار باب ..... ص : 141
باب هشتم نکوهش تنها خورى و استحباب خوردن با
جماعت و صدقه دادن از آنچه خورند ..... ص : 145
باب نهم باب دیگر در استحباب همخورى با خاندان
و خدمتگاران و خوراندن بکسى که بخوراک بنگرد و لقمه گرفتن براى مؤمنان ..... ص :
148
باب دهم شستن دست پیش از خوردن و پس از آن از
آداب دستشوئى ..... ص : 149
باب یازدهم بسم الله گفتن و الحمد لله گفتن و
دعاء خواندن هنگام خوردن ..... ص : 161
باب دوازدهم باب منع از خوردن با دست چپ و
تکیه زده و در جنابت و در راه رفتن ..... ص : 172
باب سیزدهم نمک و فضل آغاز کردن خوراک بدان و
انجام دادن با آن ..... ص : 181
باب چهاردهم نهى از خوردن خوراک داغ و از
دمیدن در آن ..... ص : 184
باب پانزدهم انواع ظرفها و شستن ظرفها ..... ص
: 186
باب شانزدهم لیسیدن انگشتان و زبانزدن کاسه
..... ص : 187
باب هفدهم کلیات آداب غذا خوردن ..... ص : 189
باب هجدهم باب دیگر در غدقن از دندان زدن
استخوانها و بریدن نان و گوشت سر سفره با کارد ..... ص : 204
باب نوزدهم باب دیگر اگر خوراک هنگام نماز
حاضر شود ..... ص : 205
باب بیستم خوردن تکه نان و ریزه خوان ..... ص
: 206
باب بیست و یکم فضیلت دمخورده مؤمن ..... ص :
210
باب بیست و دوم دهنشوئى با اشنان و جز آن
..... ص : 210
باب بیست و سوم خلال و آدابش و ابزارش ..... ص
: 211
باب بیست و چهارم جویدن کندر و علک(کالوک) و
لبان و خوردنشان ..... ص : 216
باب بیست و پنجم - نادر ..... ص : 217
ابواب نوشابههاى حلال و حرام و آداب نوشیدن
..... ص : 217
باب یکم: فضیلت آب و انواعش ..... ص : 217
آیات قرآن مجید: ..... ص : 217
اخبار باب ..... ص : 220
باب دوم در آداب نوشیدن و ظرفش ..... ص : 229
باب سوم فضل آب باران نیسان و کیفیت گرفتن و
نوشیدن آن ..... ص : 243
باب چهارم در نهى از درمان با آب گرمهاى
کبریتى و آب تلخ و شور و مانند آنها ..... ص : 246
ابواب نوشابهها و ظرفهاى حرام ..... ص : 248
باب یکم مىها و مستکنندهها ..... ص : 248
باب دوم نهى از خوردن بر سر سفرهاى که بر آن
مى نوشند ..... ص : 264
باب سوم در آب انگور و اقسام و احکام آن .....
ص : 266
شرح و دنبالهایست که چند مقصد دارد. ..... ص
: 274
باب چهارم برگشت مى بسرکه ..... ص : 289
باب پنجم خوردن و نوشیدن در ظرف طلا و نقره و
ظرفهاى مورد غدقن دیگر و جز آن ..... ص : 292
تحقیق و جمع میان اخبار گذشته و بیان احکامى
که از آن اخبار استفاده شود با اشاره بگفته علماء اعلام در این مقام. ..... ص :
303
فهرست جلد دهم کتاب آسمان و جهان ..... ص : 321